یکهفته با خبر
سه شنبه 13 تاجمعه 16 نوامبر
دستهای آلوده اسلام ولائی در کشتار غزه
سه شنبه به نظر میرسد که همه کارها مطابق طرحی که پرزیدنت محمود عباس «ابومازن» ترسیم کرده، در جریان است. ابومازن به نیویورک میرود تا از شورای امنیت بخواهد سرزمینهای اشغالی در ژوئن 1967 را به عنوان دولت فلسطین با پایتختی بیت المقدس، به رسمیت شناسد تا فلسطین بتواند به عنوان عضو ناظر در سازمان ملل و سازمانهاي بینالمللی دیگر به عنوان ناظر مشارکت داشته باشد. آمریکا و متحدانش با فشارهای مضاعف بر ابومازن (در کنار فشارهای رو به افزایش اسرائیل در تشدید محاصره مالی و سیاسی دولت خود مختار فلسطین) میکوشند او را از رفتن به نیویورک باز دارند. آشکار است که ابومازن این بار با اطمینان به سازمان ملل میرود. او آراء مثبت به تقاضایش را در جیب دارد و این بار دولتهای عربی و اسلامی و غیر متعهدها، آمادهاند تا ورود فلسطین را به سازمان ملل خوشآمد گویند. از سوی دیگر با پادرمیانی مصر، اسرائیل و حماس به یک آتش بس کامل تن میدهند. در این میان مذاکراتی نیز بین دولت خودمختار و حماس در جریان است تا آرامش بین دو طرف فراهم آید و حماس با فتح همصدا شود.
چهارشنبه، ناگهان آسمان را، موشکی که از دل غزه شلیک شده میشکافد و در نقطهای نزدیک تل اویو فرود میآید. اسرائیلیها شگفتیزده میشوند. باید منشاء را خشکاند. أحمد الجعبری عضو حماس و مشاور اسماعیل هنیه و فرمانده واحدهای چریکی و انتحاری حماس هدف نخستین اسرائیلیهاست. جاسوسان اسرائیل در داخل حماس، اسرائیل را از خط سیر الجعبري آگاه میکنند. یک هواپیمای جنگی اسرائیلی با شلیک موشکی اتومبیل الجعبری را به آتش میکشد و فرمانده نظامی حماس به قتل میرسد. اینجاست که حماس با توجه به عهدشکنی اسرائیل، دست به واکنشی تند میزند. دهها موشک به سوی شهرها و مراکز نظامی و غیرنظامی اسرائیل شلیک میشود. این بار اما موشکها از نوع قسام، ساخته دست مهندسان و متخصصان فلسطینی که ساختی ساده و قابلیتی بسیار پائین دارد نیست، بلکه از نوع موشکهای میان بردی است که در جریان حمله به لبنان، اسرائیل آثار تخریبی آنرا تجربه کرده بود.
موشکها از نوع فجر 5 و 6 و ساخت سازمان صنایع هوا فضای جمهوری اسلامی است. کشته و زخمی شدن چند اسرائیلی و تخریب گسترده در خاک این کشور، همانند زلزله بر سر نتانیاهو و وزیر دفاع اهود باراک فرو میآید.
انتخابات نزدیک است. ابومازن راهی نیویورک است. موفقیت او به منزله خاتمه دادن به رؤیای ضمیمه کردن بخشهائی از خاک فلسطین به اسرائیل است.
حمله گسترده اسرائیل به غزه آغاز میشود. دهها هواپیما و موشک و خمپاره آتش مرگ بر سر فلسطینیها میریزند. پایگاههای موشکی حماس ویران میشود. اما موشک باران حماس همچنان ادامه دارد. موشکهای حماس همه ساخت ایران و یا کارخانهای است که سپاه در محلی پنهان در زیر زمین برای حزبالله در شرق لبنان بر پا کرده است.
همه انگشتها دوباره بسوی ایران متوجه میشود. حالا اسرائیل نیازی به یافتن توجیهی دنیاپسند برای حمله به میهن ما ندارد. هر موشک فجری که فرو میآید و هر شهروندی که به زمین میافتد، ساعت حمله نزدیکتر میشود. کابینه جنگی اسرائیل هزاران سرباز و افسر زیر پرچم را فرا میخواند و غزه در محاصره کامل قرار میگیرد. حمله گسترده زمینی به خاک غزه در دستور کار قرار گرفته و در هر دو سو تلفات سنگینی به جا میماند. دهها کودک فلسطینی قربانی آتش افروزی بیجائی میشوند که جمهوری ولایت فقیه و فرزند حلالزادهاش جهاد اسلامی باعث آنند. محمد مرسی نخست وزیرش را برای ابراز همدردی به غزه میفرستد و وزیر خارجه فرانسه «فابیوس» به اسرائیل میرود و... کشتار و ویرانگری ادامه دارد.
2 ـ نقش قطر در اسلامیزه کردن منطقه
اینکه کشور قطر بخواهد با پول و شبکه الجزیره، و البته سرقت گاز ما در فلات قاره مشترک، همچون یک ابر قدرت منطقهای عمل کند و در تعیین خط مشی احزاب و کیانهای سیاسی منطقه نقش محوری داشته باشد، در حد خود محل انتقاد و ایراد نیست. برعکس، باید شیخ حمد امیر این کشور و امیره موزه همسر تحصیلکردهاش را تحسین کرد که کشور کوچک خود با نیم میلیون جمعیت را به قطب سیاسی منطقه تبدیل کرده است. اما آنچه هفته پیش در دوحه رخ داد، جای تأمل دارد و پرده از یک طرح خطرناک بر میدارد که هدف نهائیش تقسیم منطقه و برپائی یک نبرد ویرانگر مذهبی ـ نژادی در خاورمیانه است.
یکشنبه ظهر در حالی که گروهها و شخصیتهای مبارز سوری آخرین دور مذاکرات خود را برای یک ائتلاف ملی به پایان میبردند، وزیر خارجه و نخست وزیر قطر در جلسه حاضر شده بودند با این وعده که نهصد میلیون از پولهای توقیف شده سوریه در اختیار ائتلاف جدید قرار خواهد گرفت، منتها به شرطی که آقای احمد معاذ الخطیب به ریاست ائتلاف برگزیده شود. شورای ملی که با پیوستن شماری از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و نظامی از داخل و خارج به آن چهرهای متکامل یافته است، جورج صبرا، آزادمرد مسیحی را به ریاست انتخاب میکند. بعد از دکتر برهان غلیون عرب مسلمان سکولار و عبدالباسط سیدای کرد، حالا نوبت به یک مسیحی مبارز رسیده است. حضور نمایندگان ارتش آزاد و هیأتهای انقلاب و گروهها و شخصیتهای فعال در صحنه انقلاب، امید دستیابی به یک تفاهم اصولی را با توجه به فشارهای بیرونی، پررنگتر کرده است.
عصر یکشنبه چهارچوب توافق نهائی ترسیم میشود. حضور نخست وزیر بلند قد قطری اما فضا را دگرگون میکند. ریاض سیف عضو سابق پارلمان و طراح اندیشه ائتلاف بزرگ و تشکیل دولت موقت که احترام و حمایت بینالمللی را نیز داراست، تقریبا نامزد بلامنازع برای ریاست ائتلاف است. اما شیخ حمد در گوش بعضیها حرفهائی زمزمه میکند که چهرهها را رنگ به رنگ میکند و بعد ناگهان فضای جلسه چنان سنگین میشود که بعضیها ترجیح میدهند از جلسه بیرون روند. بعد با یک قیام و قعود خطیب سابق و «سید جلیل نواده حسین بن علی» سنی مذهب که نشان از دوکس دارد به ریاست انتخاب میشود و ریاض سیف افسرده از بازی قطر و بانو سهیر الآتاسی چهره دیرآشنای اپوزیسیون و خویش نزدیک نورالدین الآتاسی رئیس جمهوری اسبق که در زندان حافظ الاسد درگذشت، به معاونت او انتخاب میشوند تا دلهره سکولارها و غیرمذهبیها کمی فرو نشیند.
آنچه در دوحه گذشت تجربه مهمی برای ما بود. به همین سبب در نشست دو روزه شرکتکنندگان در کنفرانس اتحاد برای دمکراسی در پراگ به مسأله اشاره میکنم. (گزارش مختصرم را در ادامه این مطلب خواهید خواند)
شنبه 17 تا دوشنبه 19 نوامبر
همه راهها به ایران ختم میشود
دو روز دلپذیری را در پراگ پایتخت فرهنگ و زیبائی، شهر واسلاو هاول، و رادیو فردا با دوستان همدل و عزیز علی و احمد و وحید افغان و البته یاران اهل قلم و سیاست و فرهنگ سر میکنم. آنقدر گرمای عشق است که از سرما چیزی نمیفهمم. وقتی جمشید چالنگی را در کنار داری، و احمد رأفت و حسن آقا شریعتمداری و محسن سازگارا و ماشاءالله سلیمی و شهریار آهی و نوشابه امیری و هوشنگ اسدی را میبینی، در کنار شهران طبری و فریدون احمدی و جواد خادم و شیرین فامیلی و اختر قاسمی که دوربینش لحظهای آرام ندارد و آنسوتر فری محبی را نگاه میکنی با تبسمی فرو خفته و جوانانی که در میانشان نیما راشدان که حالا سرفرازانه بر پهنه کامپیوتر حکمروائی میکند، با همنسلانش، علیرضا رضائی و کوروش صحتی و اردشیر زارعزاده و... که هر یک در عرصه رسانه و فعالیتهای دانشجوئی و سیاسی نامآور شدهاند، امیدوار میشوی که سرانجام آن اتفاقی که سالها به امیدش بودهای در جائی شکل میگیرد. آنچه طی نشستهائی که از لندن پایه گرفت و در استکهلم و پاریس و واشنگتن و بروکسل و حالا پراگ به یک نیمجبهه بدل شده است نگرانم میکند، عدم حضور دو جریان مهم اوپوزیسیون است. مشروطهخواهان و طیفهائی که با شاهزاده رضا پهلوی همکاری میکنند و مجاهدین خلق. مجاهدین را، میدانم با بودن رهبری کنونی راه به جمع ما ندارند. اما مشروطه خواهان چرا؟ و مگر نه اینکه رضا پهلوی نیز در پی برگذاری انتخاباتی آزاد زیر نظر ارگانهای بینالمللی برای عبور از جمهوری ولایت فقیه است؟!
بهگمان من بعد از پراگ، همه تلاشها باید در جهت توافق نهادهای دمکراسیخواه اپوزیسیون متمرکز شود. این مهم بر عهده همه ماست که به هیچ روی حکومت اسلام ناب را در هر هیأتی که باشد قبول نداریم.
در پراگ این جمع از فعالان عرصه سیاست و فرهنگ و رسانه حاضر بودند:
رامین احمدی، فریدون احمدی، جمشید اسدی، هوشنگ اسدی، محمدجواد اکبرین، افشین الیان، رویا امیرلطیفی، جمشید امیری، نوشابه امیری، ناصر ایرانپور، کاوه آهنگری، شهریار آهی، سهیلا بابک، فاریا بارلاس، حسین باقرزاده، حمزه بایزیدی، مهران براتی، ناصر بلیدهای، رحیم باندویی، جوما بورش، شهلا بهاردوست، عصمت بهرامی، کامیار بهرنگ، آرش بهمنی، ناهید بهمنی، مهدی پرویز، رامین پرهام، سپیده پورآقایی، رضا تقیزاده، ژاله توکلی، کیانوش توکلی، رحمان جوانمردی، رویا جهانبین، اصغر جیلو، جمشید چالنگی، مهدی حاذق اعظم، آرام حسامی، رضا حسینبر، شاهو حسینی، ناهید حسینی، لیدا حسینینژاد، فرهاد حیدری، محسن خاتمی، جواد خادم، بهمن خانجانی، مهدی خرازی، مازیار خسروبیک، زاگرس خسروی، جمشید خونجوش، صمد دژبان، محسن ذاکری، مهدی ذوالفقاری، احمد رافت، دیلان رافیان، علیرضا رضایی، امین ریاحی، اردشیر زارعزاده، فتحیه زرکش، محسن سازگارا، فرامرز سجیم، منیره سلیمانی، گیتی سلیمی، ماشالله سلیمی، کریم شامبیاتی، گلاله شرفکندی، حسن شرفی، حسن شریعتمداری، سوسن شهبازی، یزدان شهدایی، کاوه شیرزاد، بهمن صارمی، علی صالحزاده، کورش صحتی، ضیا صدرالاشرافی، جواد طالعی، جمشید طاهریپور، شهران طبری، کریم عابدین، هومن عسکری، احمد عشقیار، حسین علوی، حسین علیزاده، فرحناز عمادی، علی فاتحی، رضا فاری، شیرین فامیلی، علی فتوتی، شهلا فرید، اختر قاسمی، پروین قاسمی، آریا قجر، آیدا قجر، ناهید قرهخانی، کاوه قریشی، علیرضا کاظمی، مژگان کاهن، اکبر کریمیان، حسن ماسالی، فریبا محبی، مجید محمدی، محمد محمدی، نسرین محمدی، آزاد مرادیان، محمد مصطفایی، منوچهر مقصودنیا، عبدالله مهتدی، علی مهتدی، ابراهیم مهتری، جمشید نعمتی، شروین نکویی، علیرضا نوریزاده، شاهرخ وزیری، مهدی وزیری.
آنچه در نشست گفتم
نوبت به من که رسید به حاضران گفتم:
میخواهیم به دومینوی جدیدی که در خاورمیانه بر اساس تقسیم جدید سیاسی ـ جغرافیایی ایجاد شده، به شکل خلاصه نگاهی داشته باشیم؛ که در این میان نقش امیر قطر و کمکهای مالیاش برجسته است. اما جمهوری اسلامی ذوق زده فکر کرد تحولات دنیای عرب امتداد انقلاب است و در اولین قدم هم ورشکستههای اخوان مسلمین به جمهوری اسلامی رفتند که پرچم اسلام ناب بالا میرود و پول گرفتند. اما وقتی در میدان تحریر شعارهای ضد شیعه اوج گرفت و برخورد مُرسی را با خود دیدند، متوجه شدند بازی دیگری در جریان است و همین طور وقتی آتش به سوریه آمد فهمیدند طرح اسلام کراواتی سنی در برابر اسلام ناب محمدی شیعی در منطقه در دستور کار قرار گرفته است و اوباما هم به شدت دنبال همین طرح است و از شواهدش میتوان به بیرون کردن تاثیربرانگیز حسنی مبارک اشاره کرد. همان بساط را در پاکستان دیدیم؛ اسلام ضیاء الحقی به اسلام بن لادنی تبدیل شد. آمریکا روزی که سفیرش در لیبی کشته شد به خود آمد، اما چه میتوانست بکند وقتی جنبشهای آزادمنش را به آغوش اسلامیها هل داده و آنها را تقویت کرده است. راشد الغنوشی 25 سال در لندن آرزویش یکبار دیدار از تونس قبل از مرگش بود، اما امروز حاکم تونس شد؛ کشوری مدرن با جامعه مدنی قدرتمند و زنان آزاده.
آقای مرسی در مصر سیاستی به کار برد که آنجا را اخوانستان کند. به جای این که اخوان جزئی از حاکمیت باشند، شد اخوانستان. کشوری بنام قطر بازی زشتی در جریان اپوزیسیون سوریه انجام داد که من شاهد آن بودم. قطر نزدیکترین روابط را با اسرائیل دارد؛ اسرائیل و قطر دفتر نمایندگی در کشور هم داشتند و نخستوزیرها در رفت و آمد بودند. چطور این قطر که بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا بعد از آمریکا است، میشود حامی حماس و حرکتهای اسلامی؟ روحیه عظمتطلبی یکی از دلایل آن است که کویت در دهه هفتاد هم همین روحیه را داشت و در دعوای شوروی و چین پادرمیانی کرد. امروز قطر که گاز و پول دارد میخواهد نقشهای بزرگ بازی کند. اما فراتر از این، قطر اجرای سیاستی را بر عهده دارد که پشت آن امریکا و اسرائیل قرار دارند. به نوعی دعای خیرشان پشت سر اسلام سنی کراواتی است... اساس این سیاست تقسیم منطقه بر مبنای نژادی ـ مذهبی است.
در مورد حماس میگویند قطر آمد که حماس را از ایران جدا کند. یک سیاست تلخی در حال اجراست. شورای ملی سوریه از نخبگان و بهترین فرزندان جامعه سوریه تشکیل شده است، از دکتر برهان غلیون و جورج صبرا و عبدالباسط سیدا و... کرد و عرب و مسیحی و دروزی و علوی همه بودند. چرا شورا جلو نرفت؟ زیرا در شورا اخوان مسلمین سلطه کامل نداشتند و ترکیه به نوعی بعد از قطر به شدت جلوی کمک به شورا را گرفته بود. در نتیجه شورا فلج شد. خانم کلینتون سرانجام گفت شورا نمایندگی از مردم سوریه ندارد و ضربه نهایی را زد. طرح ریاض سیف را برای ایجاد اتحاد موقت گفت تصویب کنید و شورا قبول کرد و تعداد اعضا از 250 به 400 رسید و تنوع بیشتر شد و ترکیب کاملی از مجتمع متنوع و متکثر سوریه بوجود آمد. جورج صبرای مسیحی رئیس شد و قرار بود طرح ائتلاف به تصویب برسد، که امیر نخست وزیر قطر وارد بازی شد و گفت: 900 میلیون دلار از پولهای دولت سوریه را ضبط کردیم. این پول آزاد میشود و در اختیار شما قرار میگیرد اما به آن شرط که معاذ الخطیب رئیس شود. تهدید کردند در غیر این صورت از کمک مالی خبری نیست.
این تجربه تلخ باید درسی برای ما باشد اگر فردا در ایران زمینه هر حرکتی ایجاد شد تردیدی نکنید شیخ حمدها پیدا میشوند. ما نه پول داریم و نه امکانات. اگر به روز واقعه رسیدیم و دسته چکها ظاهر شدند، چه باید کرد؟ باید نخست به دعواهای خودمان بیاندیشیم و تا به مرحلهای برسیم که اتفاق بدون توصیه و تهدید عامل خارجی ممکن شود...
این خلاصه حرفهایم بود. اما سخنان دیگری نیز زده شد، که فشردهای از آن را در شماره آینده میآورم.
من امیدوار بودم از نشست پراگ، بیانیه جامع و کاملی بیرون آید. اما به هزار دلیل که اساس گرفتاری ما است، این امر میسر نشد و فقط بیانیه کوتاهی در چهارچوب عمومیات با نثری زیبا بیرون آمد اما!...
November 23, 2012 05:46 PM