يكهفته با خبر
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا...؟!
سهشنبه 2 تا دوشنبه 8 آوریل
تلاش تازه برای حذف خاتمی
عجله نکنید، کسی نمیخواهد محمد خاتمی را از صحنه سیاسی و اجتماعی حذف کند (به جز شماری که در قالب دانشگاهیان با طرح دوباره نام او خواستهاند سید روزی خندان بار دیگر به صحنه آید و در انتخابات نامزد شود). داستان دشمن دانا بلندت میکند ـ بر زمینت میزند نادان دوست، عیناً درباره خاتمی و این دسته از هوادارانش صدق میکند. البته میدانم بسیاری از هموطنان ما به دلیل آزاری که در این 8 ساله دیدهاند با یادآوری اینکه در دوران خاتمی علیرغم همه فشارها، فضای کشور به گونه دیگری بود بر این گمانند که حضور دوباره سید در صحنه احتمالاً منجر به پیروزی او خواهد شد و بار دیگر صحنه به گونه دیگری آراسته خواهد شد و مردم نفسی به راحتی خواهند کشید. این جمع نه با رهبر جمهوری اسلامی و نقطه نظرها و نگرش او آشنایند ونه زمانه را میشناسند. برای آنها خاتمی همانست که در دوم خرداد 16 سال پیش علیرغم خواست و اراده نایب امام زمان انتخابش کردند...
و او در نخستین مصاحبه مطبوعاتی بعد از پیروزی از آزادی و مردمسالاری گفت و نقش سازنده و مسالمت آمیز در سیاست منطقهای و بینالمللی، از پیورتنها در آمریکا سخن به میان آورد و از ضرورت تکریم و حرمت نهادن به اهل اندیشه و فکر و فرهنگ. در این مطلب کوشش خواهم کرد با ذکر نشانهها و دلایلی آشکار، نشان دهم چرا حتی اگر سید علی خامنهای برای گرم کردن تنور انتخابات تصمیم بگیرد خاتمی را در تنور انتخابات بیندازد نه به مصلحت خاتمی و نه مصلحت ملت ایران است که بار دیگر آقای سید محمد خاتمی به بخت آزمائی در آزمون انتخابات بپردازد.
دوم خرداد پیرار و دوم خرداد امسال
شانزده سال پیش خاتمی جرقهای بود که در آسمان سیاست بدون هیچ نوع پیشبینی در رابطه با پیروزیش، علیرغم همه تلاشهای ولی فقیه و اتباعش برای به تخت نشاندن شیخ علی اکبر ناطق نوری، با کسب آرائی باورنکردنی در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسید. دوم خرداد حادثهای بود که تکرار نمیشود. چنانکه 8 سال پیش تلاش میلیونها ایرانی برای تکرار حادثهای شبیه آن با قربانی شدن دهها و صدها و زندانی شدن و به تبعید رفتن چندین هزار تن، و آن مناظر تکان دهنده در خیابانهای تهران، به جائی نرسید و اراده ولی فقیه، بر اراده یک ملت غلبه یافت. امسال حتی اوضاع با چهار سال پیش قابل مقایسه نیست که عدهای در پس ذهن خود خوشباورانه گمان میکنند میشود بار دیگر با بازاریابی برای خاتمی و ایجاد فضای مناسب، ولی فقیه را وادار به پذیرش حضور خاتمی در بازی انتخابات کرد و با تجدید دوم خرداد، کشور را از بنبست فعلی رهائی داد. در ارزیابی صحنه سیاسی کشور در حال حاضر به چند نکته اساسی باید توجه داشت.
1 ـ سید علی خامنهای در جمع دولتمردان جمهوری اسلامی از هیچ فردی به اندازه خاتمی نفرت ندارد. خاتمی نماد همه آن چیزهائی است که او فاقد آن است. از همه مهمتر خاتمی در داخل و خارج کشور همچنان دارای آبروست و علیرغم شکست سنگینش در دوران ریاست جمهوری برای آراستن نظام و چهره انسانی به آن بخشیدن در کنار تطبیق نظریه تحول آرام به سوی مردمسالاری، عدالت اجتماعی و خاتمه بخشیدن به حکومت نظام امنیتی (متشکل از روحانیت آلوده وابسته، سپاه، وزارت اطلاعات، بخش کوچکی از بازار و...)، همچنان با حرفهای گاه به گاهش از نوع ویژه «اعتبار» نزد شماری از مردم و نیز جامعه منطقهای و بینالمللی برخوردار است.
آقای خامنهای هم در دوران حضور خاتمی در مقام ریاست جمهوری نسبت به او حسادت میکرد و هم در دوران خانه نشینی وی، به همین دلیل در سالهای اخیر که خاتمی عملاً هیچ کاره بود و حرف و سخن تندی از او علیه مقام ولایت و رئیس جمهوری نظر کرده آقا، صادر نشد، باز هم همه گاه مورد لطف و عنایت روزنامه مقام ولایت، کیهان و سخنگویان نایب امام زمان، قرار گرفته و گاه با عباراتی که حقاً ذکر آن منتهای ناجوانمردی است مورد حمله مستقیم قرار گرفته است. آقای خامنهای با احمدینژاد درگیر است اما او را رقیب خود نمیداند. به همین دلیل نیز علیرغم همه لطماتی که از حضور وی در رأس قوه مجریه متوجهش شد، او را تحمل کرد نخست به این دلیل که احمدینژاد برکشیده خودش بود و دوم اینکه او را داخل آدم به حساب نمیآورد. ترسی هم از این نداشت که تحفه آرادان با کسب آبرو و اعتبار در عرصۀ جهانی بر جایگاه او پرده بیندازد. احمدینژاد هر آنچه را که رهبر علاقه داشت بگوید از ناسزا و حرفهای لغو علیه غرب و شرق، تا تهدید اسرائیل و همسایگان، طوطیوار میگفت و ضرر این حرفها نیز متوجه خودش میشد در حالی که این رهبر بود که بهره هوچیگریهای احمدینژاد را به حساب خود میگذاشت. در مورد خاتمی وضع کاملاً متفاوت بود. خاتمی حساب شده حرف میزد و کردیت گفتههایش به حساب خودش گذاشته میشد و هر جا کم میآورد و یا با مشکلی مواجه میشد همگان این کم آوردن و مشکلات را به حساب ولی فقیه و عواملش میگذاشتند که هر 9 روز یکبار برای خاتمی مشکل ایجاد میکرد.
فردی از نزدیکان خاتمی میگفت هر بار وی به سفر خارج میرفت و مورد توجه محافل بینالمللی قرار میگرفت خامنهای دستوری میداد که شیرینی سفر را به کام خاتمی زهر کند. برای نمونه اغلب روزنامهها در جریان سفرهای خاتمی به خارج توقیف و مسؤولان آنها دستگیر شدند. ضرب و شتم آزادیخواهان اغلب در جریان سفرهای خاتمی به خارج صورت میگرفت. در عین حال جریان قتلهای زنجیرهای در آغاز لطمه زیادی به حیثیت و اعتبار خاتمی وارد ساخت. 18 تیر و سرکوبی جنبش دانشجوئی از جمله دیگر مواردی است که اعتبار خاتمی را نزد مردم کاملاً متزلزل ساخت و اینهمه را رهبر هدایت میکرد. در جریان انتخابات سال 88، خاتمی سرانجام با وسوسه و اصرار دوستانش به صحنه آمد ولی خیلی زود با حضور میرحسین موسوی در صحنه کنار کشید و هم و غم خود را روی فعالیت برای موسوی متمرکز ساخت. و بعد از تقلب بزرگ برای مدتی طولانی هدف اصلی حملاتی بود که در رسانههای ذوب شده و نیمه ذوب در ولایت سید علیآقا علیه «فتنه سبز» به صورت گسترده آغاز شد. البته در منبر و مسجد و نماز جمعه نیز از رئوس فتنه قلمداد میشد. حضور خاتمی در انتخابات مجلس فعلی، که جایگاه او را حتی نزد دوستان و هوادارانش زیر سؤال برد تاکیدی بر این حقیقت بود که خاتمی بارها در دوران ریاست جمهوریاش، به صور گوناگون عنوان کرده بود، اینکه وی حاضر نیست با اقداماتش نظام را به خطر اندازد یا مشروعیتش را زیر سؤال برد. بهعبارت دیگر سید محمد خاتمی اصلاح طلبی است که اهدافش فراتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی نمیرود. بنابراین بدعت نامبارک ولایت فقیه را بهرسمیت میشناسد و با آنکه مقام ولایت او را قبول ندارد و بیزار از دیدن اوست اما وی همچنان بر بیعت خویش با ولی فقیه اول و جانشینش باقی است.
حال باید دید آیا اصلاً صحنهای برای ورود مجدد آقای خاتمی به رینگ مسابقه انتخابات به مصلحت وی و فراتر از آن بهمصلحت کشور و ملت است؟
صحنه برای ورود آقای خاتمی به هیچ روی مناسب نیست. احمدینژاد طی 8 سال، ادبیات صحنه و نحوه گردش امور را تغییر داده است. خاتمی پوپولیست نبوده و نخواهد بود. حالتش به همان معلمی میماند که بر تخته مینوشت «مار» اما ملای قریه عکس مار را میکشید و میگفت این مار است. طبیعی است ساکنان قریه حرف ملا را میپذیرفتند نه معلم را. احمدینژاد کیسه کیسه به مردم پول داده و میدهد، خاتمی برای خرج کردن صد تومان سند صادر میکرد. در این میان کسانی که بیش از همه مشتاق بازگشت خاتمی به صحنه هستند مجموعهای از اصلاح طلبان و کارگزارانی هستند که در دوران او، در مقامات اجرائی قرار گرفته بودند. اینها نه در اندیشه مردم که به فکر کرسیهای حکومتی هستند که بهخیال خودشان در صورت پیروزی خاتمی نصیب آنها خواهد شد. بسیاری از اصلاح طلبان بر این باورند که ورود خاتمی به صحنه، در نهایت خامنهای را که بدیلی قابل عرضه کردن به مردم بهجای احمدینژاد ندارد ناچار خواهد کرد که بهجای تن دادن به خواست احمدینژاد برای تأیید نامزدی اسفندیار رحیم مشائی، به نامزدی خاتمی رضایت دهد.
در سیاست، آن هم در ایران، نمیتوان خط بطلان بر گزینهها کشید. هر اتفاقی ممکن است کل صورت مسأله را دگرگون کند. به عبارت دیگر اگر اوضاع دگرگون شود امکان دارد که خامنهای به حضور یک نامزد اصلاح طلب (البته منظورم موجودات خنثائی مثل دکتر عارف و مصطفی کواکبیان نیست) اما بسیار بعید است به خاتمی جواز ورود به صحنه را بدهد. هنوز نحوه عملکرد او با هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال 84 را از یاد نبردهایم. در مورد خاتمی وضع بسیار بدتر است.
خاتمی با آمدن به صحنه در درجه اول شکاف گستردهای را در بین اصلاح طلبان و خواستاران دگرگونی بنیادین به وجود خواهد آورد. در عین حال او نمیتواند با شعارهای 16 سال پیش به صحنه آید و میدانیم که او اهل ریسک بزرگ کردن حتی به اندازه موسوی و کروبی نیست.
پا را از این فراتر میگذارم. اصلاً فرض محال را جدی بپنداریم و قبول کنیم خاتمی به صحنه میآید و مورد تأیید شورای نگهبان نیز قرار میگیرد و انتخابات را نیز میبرد. بعدش چه؟ طی 8 سال گذشته ولی فقیه تمام زوایای قدرت را قبضه کرده است و خاتمی در هیأت رئیس جمهوری ناچار است وضعیت جدید را بپذیرد. یعنی اینکه وزرای کشور، خارجه، ارشاد، نفت، دفاع و اطلاعات مستقیماً از سوی مقام معظم رهبری انتخاب شوند. سیاست خارجی کشور، سیاست اتمی، ارتباطات منطقهای و انقلابی، سیاست نظامی و امنیتی، و سیاست فرهنگی کشور را شخص نایب امام زمان تعیین خواهند کرد. دانشگاهها زیر فرمان مطاع حضرتش قرار گرفته و قرار خواهد داشت. در این صورت مجالی برای خاتمی نمیماند تا حتی در عرصه فرهنگی قدمی بردارد. دوران خوش ارشاد با عطاءالله مهاجرانی تکرار نخواهد شد. روزنامهای جواز نخواهد گرفت. کتابهای دولت آبادی و احمد محمود و شاملو و فروغ تجدید چاپ نمیشود. کسی جای سیف الله داد را خواهد گرفت که قیچی به دست حتی اگر کور باشد مثل کشیش «سینما پارادیزو» به دنبال بریدن صحنههای عاطفی و عشق و زندگی در فیلمهاست. در کوچهها صدای پرشور جوانی جاری نخواهد بود. و تدارکچی این بار حتی آزادی آن را نخواهد داشت تا در خانه خود به صدای بلند از سید علی آقا شکوه کند.
چنین خاتمی را برای چه میخواهید؟ آیا جز این است که سید تتمه آبرویش را هم از دست خواهد داد و اگر این آرزو تحقق یابد (که محال است) باز هم در همان ماههای نخست با یک مجموعه اعمال از نوع قتلهای زنجیرهای، چنان میکنند که او یا ناچار به کنارهگیری شود و یا مجلس حکم عدم کفایتش را صادر کند. با این توضیحات این چه دشمنی است که بعضی با خاتمی و ملت ایران دارند و به هر قیمتی شده میخواهند او را وارد بازی باخت ـ باخت کنند.
انتخابات ریاست جمهوری 92، اگر اپوزیسیون و مردم، به درستی در برابرش قد علم کنند میتواند به مجلس عزای ولایت فقیه تبدیل شود. آقای خامنهای امیدوار است با بازیهائی از این قبیل که عدهای از طرفداران خاتمی به آن دست زدهاند تنور انتخابات را گرم کند. از نظر او اشکالی ندارد اگر خاتمی را چون هیزم برای گرم کردن تنور انتخابات در تنور انداخت نه به این منظور که آتش بر او گلستان شود بلکه برای خاکستر کردن او. تا پس از انتخابات، دیگر فردی به نام خاتمی جرأت حضور در صحنه را نداشته باشد. به گمان من خود خاتمی این حقایق را میداند. اما «عمامه» گاهی او را به راهی کشانده و میکشاند که میتواند به ضرر خودش و مردمی که ادعای سرسپردگیشان را دارد، بشود. سید این روزها اندوهگین و گاه گریان، نگران آن است که اگر حقیقت را آشکار کند و به مردم بگوید چه فریبی به نام انقلاب و ولایت فقیه به آنها تحمیل شده، سر پل صراط آقای خمینی یقهاش را بگیرد و بگوید آقا سید محمد چرا چنین کردی که جمهوری ولایت فقیه از سکه بیفتد و مردم زیر پایش را جارو کنند.
برای او، با حرفهائی که زده و عملکردش، بقای جمهوری اسلامی فراتر از مصلحت عمومی است بنابراین به هر قیمتی شده باید نظام را حفظ کرد. این پیام نهائی خاتمی است.
برای ما این واقعیت آشکار است که ولی فقیه کم آورده، آدم ندارد، لاریجانی را که احمدینژاد سکه یک پول کرده، حداد عادل برای مردم نفرت آفرین است، ولایتی که اصلاً محلی از اعراب نزد مردم ندارد و قالیباف نیز این بار رضاخان اسلامی نیست بلکه یکی از عساکر ولی فقیه است که برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری حاضر است ظاهرش را مثل ظاهر احمدینژاد کند و سخنی از اصلاحات بر زبان نیاورد. الباقی نامزدها نیز مثل مصطفی پورمحمدی ماشاءالله چنان کارنامه سیاه و گاه خونینی دارند که اصلاً جایی در بین مردم ندارند.
توصیه من به آقای خاتمی این است که اصلاً وارد بازی انتخابات نشود. این بازی او را خاکستر خواهد کرد. هنوز خاتمی میتواند با استناد به بعضی از اقداماتش، از خود دفاع کند. اما فردا حتی اگر اعلام آمادگی برای نامزدی در انتخابات کرد، دیگر نباید انتظار داشته باشد همین حداقل هواداران را نیز به همراه داشته باشد.
در این میان اپوزیسیون نیز باید تکلیفش را روشن کند. دیگر نمیتوان با صرف گفتن اینکه انتخابات را تحریم میکنیم از خود سلب مسؤولیت کرد. چرا نباید اپوزیسیون نیز نامزدی را تعیین کند مثلاً از مردم بخواهد به انسانی مثل عباس امیرانتظام رأی دهند. این درست که رأی مردم هرقدر هم بالا باشد به حساب نخواهد آمد، اما حداقل سید علی آقا خواهد دانست اگر روزی در ایران انتخابات آزاد برگذار شود، اهالی ولایت فقیه بختی برای پیروزی در برابر نمایندگان واقعی ملت ایران نخواهند داشت.
April 13, 2013 03:08 AM