یکهفته با خبر
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند!
سه شنبه 21 تا جمعه 24 مه
انقلابی که پدرخواندهاش را میبلعد
ده و نیم صبح دوشنبه، در زمانی که وزیر کشور مصطفی محمد نجار با بعضی از تأیید صلاحیت شدگان تماس میگیرد تا خبر خوش تأیید صلاحیت شدنشان توسط شورای نگهبان ـ جیرهخواران نایب امام زمان ـ را به آنها ابلاغ کند، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، و حسن روحانی نماینده رهبر در شورایعالی امنیت ملی و رئیس مرکز پژوهشهای استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و نامزد انتخابات ریاست جمهوری، به منزل پدرخوانده وارد میشوند. عالیجنابی که دیگر سرخپوش نیست و در جستجوی قبای سبز، سر به شانه خاتمی نهاده است در اتاق پنجدری بزرگ، روحانی و لاریجانی را به حضور میپذیرد.
روایت یکی از نزدیکان هاشمی را از این دیدار نقل میکنم.
«آقای هاشمی به همه کسانی که اشاره به احتمال رد صلاحیتش میکردند و ضمن برشمردن مضمون حملات و نیش و نوشهائی که از لحظه ثبت نام متوجه او بود یادآور میشدند که مطرح شدن موضوع سن و سال و عدم توانائی نامزدهای پیر در ادارۀ کشور، بیدلیل نیست، با قاطعیت میگفت، جرأتش را ندارند و ردّ صلاحیت من یعنی نفی انقلاب و نظام. حتی وقتی هاشمی شاهرودی یادآور شده بود فشارها برای رد صلاحیت او و رحیم مشایی زیادتر از حد معمول است، هاشمی گفته بود آقایان شورای نگهبان میدانند هزینه رد صلاحیت بنده آنقدر بالاست که نظام طاقت تحمل آن را ندارد.
روز دوشنبه ده و نیم صبح اما وضع عوض شد. اولاً آمدن لاریجانی همراه با حسن روحانی، عجیب بود. گو اینکه برادر همسر او علی مطهری، همراه با عباد (علی ربیعی) و علی یونسی، ستاد تبلیغاتی هاشمی را در دست گرفته بودند و اسحاق جهانگیری هم تدارکچی ستاد شده بود، اما دیرگاهی بود لاریجانیها عملاً در جبهه مقابل شیخ علی اکبر قرار گرفته بودند. به هر روی آنها ـ روحانی و لاریجانی ـ از نزد رهبر آمده بودند تا به هاشمی بگویند نظر آقا این است که شما قبل از اعلام تصمیمات شورای نگهبان، اعلام انصراف بدهید. آقا همینطور فرمودهاند که برای اجرای نظرات حضرتعالی، بهتر است از آقای روحانی حمایت کرده و طرفدارانتان را به حضور در صحنه و رأی دادن به ایشان تشویق کنید. هرگز هاشمی را اینگونه خشمگین ندیده بودیم. به طرزی موهن عذر روحانی و لاریجانی را خواست و بعد با خانواده و سه چهار تن از نزدیکانش از جمله حسین مرعشی خلوت کرد، یکی دو تا تلفن هم زد و بعد با قاطعیت گفت انصراف نمیدهم، بگذار رد صلاحیتم بکنند. جهانگیری کلافه بود و علی مطهری به این جا و آنجا زنگ میزد. هاشمی بعد از گفتگو با خاتمی، به حسن خمینی زنگ زد و مدتی با او مشغول صحبت بود. خانم ایشان نیز با خانم مصطفوی دختر آیتالله خمینی و فاطی خانم زن احمدآقا صحبت کرد. ظهر بعد از ناهار، در حالی که همه حاضر بودند هاشمی گفت، کسانی به من یادآور شدند ممکن است آقای خامنهای با استفاده از اختیاراتشان، دستور تجدیدنظر در رأی شورا را نسبت به بنده، صادر کنند. همینجا اعلام میکنم من با حکم حکومتی به صحنه انتخابات باز نمیگردم، یا من صلاحیت دارم و یا ندارم، من وارد این بازی زشت نمیشوم. بعد از ظهر هاشمی با چند تن از مراجع تلفنی صحبت کرد و جوانی را که میگفتند از بیت آمده به حضور پذیرفت و بعد از آن در حالی که لحظه به لحظه بر غضبش افزوده میشد، به جهانگیری گفت کمکم ستاد را برچینید. فردا خودم با آقایان ستاد صحبت میکنم.» به این ترتیب روز دوشنبه طی شد «و سهشنبه نیز تعداد زیادی از چهرههای نزدیک به هاشمی آمدند و رفتند. همان روز وزیر کشور کاندیداهای تأیید صلاحیت شده را بار دیگر به صورت انفرادی خواسته بود. و عصر که به صورت رسمی رد صلاحیت هاشمی و مشائی اعلام شد، کسانی در خانه شیخ با چهرههای گرفته خواستار واکنش صریح و تند شدند. خانم مصطفوی با هاشمی تلفنی حرف زد و متن نامهاش را به رهبر برای او خواند. حسن خمینی نیز دو بار تلفن زد. از طرف صافی گلپایگانی، ناصر مکارم شیرازی، شبیر زنجانی و وحید خراسانی پیامهائی رسید. و هاشمی بعد از مشورت با ارکان ستادش، تصمیم گرفت در جلسهای با کارکنان و مسؤولان ستاد حرفهایش را بزند. عباد که پس از 8 سال غیبت بار دیگر در صحنه ظاهر شده بود اصرار داشت با توجه به بازتاب رد صلاحیت هاشمی در داخل کشور و منطقه و نیز جامعه بینالمللی، شیخ نباید کوتاه بیاید و پردهپوشی کند. وظیفه اوست که مسائل را به صراحت بیان کند و به مردمی که با آن شوق و ذوق منتظر حضور پررنگ او در انتخابات بودند بگوید به اراده چه کسی رد صلاحیت شده و نوع برخورد مردم با مضحکه انتخابات چگونه باید باشد».
سرانجام دو روز بعد از خبر رد شدن از رد صلاحیتش، هاشمی رفسنجانی، با حضور در جمعی از اعضا و کارکنان ستادش، و شماری از دوستان و مشاورانش، شلاق را برداشت و به جان نظامی افتاد که حضورش در انتخابات برای نجات آن بود. هاشمی نیامده بود تا ملت ایران را از چنگ استبداد سید علی آقائی نجات دهد، بلکه همانطور که در حرفهایش به اشاره و گاه به صراحت یادآور شد، رژیم در حال از هم پاشیدن و سرنگونی است و او آمده بود تا مانع از سقوط آن شود. سخنان او درباره اوضاع اقتصادی کشور، تقدیر و ستایش تلویحی از رژیم گذشته که باعث اعتبار ایران و ایرانی در جهان شده بود، به گونهای که با نشان دادن گذرنامه ایرانی همه مرزها به رویت باز بود و حال جرأت نمیکنی با همسرت به سفر خارج بروی چون مورد اهانت قرار میگیری، یادآوری جلسه تلخ مجمع تشخیص مصلحت نظام با حضور رئیس کل بانک مرکزی و وزیر بازرگانی که گفته بودند پولی در خزانه نمانده است. پولهای خارجی را هم به چین دادهایم که با دریافت هزینهای به «یوان» تبدیل کنند و بعد هم به جای دادن پول کالای بنجل به ما بدهند، سخنانش در باب معاملات نفتی با هند، نابودی کشاورزی با سموم و دانههای وارداتی از چین و داروهای مریضکش چینی، در سرزمینی که پیش از این همه نوع دارو در آن پیدا میشد، از جمله پردهدریهای هاشمی در جلسه الوداع بود. او جماعت حاکم (بخوانید خامنهای و نوکرانش) را جاهل و نادان خواند که حتی طاقت نداشتند او بیاید و شش ماه بعد یقهاش را بگیرند اگر گرانی بیشتر میشد یا اوضاع به هم میریخت...
حکایت آنچه در روزهای جمعه و شنبه و یکشنبه در شورای نگهبان گذشته، به روایات مختلف از سوی راویان ثقه و بعضاً هفت رنگ، طی روزهای اخیر به گوش ما رسیده است، اما دقیقترین گزارش همان است که از رأیگیری نخست 7 به نفع تأیید هاشمی، سه علیه و دو ممتنع حکایت میکند. این خبر نیز درست است که پس از اطلاع خامنهای از نتیجه سونداژ وزارت اطلاعات و سپاه در مورد بخت هر یک از نامزدها و رقم 57 درصد به نفع هاشمی و احتمال افزایش این درصد به 70 درصد، اوامر امامانه از سوی حیدر مصلحی و عزیز جعفری فرمانده سپاه و حسین طائب رئیس اطلاعات سپاه به جنتی ابلاغ میشود که تأیید هاشمی به مصلحت نیست. هاشمی شاهرودی رأی نمیدهد و به بهانه بیماری حاضر نمیشود. جنتی رد صلاحیت هاشمی را تکلیف اعلام میکند. دو عضو حقوقدان رأی ممتنع میدهند و با هشت رأی هاشمی رد صلاحیت میشود.
واکنشها به رد صلاحیت
همه در انتظارند برخلاف واکنش رفسنجانی که بیشتر رنگ گلایه دارد و فقط این جمله نقل شده از او ابعاد فاصلهاش با خامنهای را آشکار میکند «آقا به من اعتماد ندارد و البته منهم به ایشان اعتماد ندارم» و شرح اوضاع به هم ریخته کشور، و اشاره مثبت به اعتبار ایرانی قبل از انقلاب از سوی او، خلاصه میشود، واکنش مشائی و احمدینژاد آتشین باشد. اما به قول معروف دریغ از یک پاپاسی. اینکه آقای مشائی دل به کرم نایب امام زمان میبندد گو اینکه نشان از چانه زنی پشت پرده دارد. امّا آقای علمالهدی صریحاً گفته است خدمت «آقا» بودیم فرمودند بنا نداریم در کار شورای نگهبان دخالت کنیم؟! یعنی تا حالا دخالت نفرمودهاند و اعزام مثلث مرگ و امنیت به شورای نگهبان ظاهراً دخالت نبوده است.
همه ما در انتظار بودیم تحفه آرادان با آن هارت و پورت پیش از اعلام نظر شورای نگهبان، سندی رو کند، فریادی بزند و... اما برعکس، طرح شکایت از او در مجلس با ساز و دهل اعلام میشود. ظاهراً، احمدینژاد در ارزیابی قدرتش، به خطا رفته و مشائی نیز در سخنانش ،گو اینکه میخواهد چهره عارفانه!! بگیرد و در ضمن بگوید بازی هنوز تمام نشده است اما سناریوی پوتین ـ مدویدیف نیز مثل آرزوهای هاشمی دود میشود و به هوا میرود.
البته اینجا و آنجا واکنشهای تندی نسبت به رد صلاحیت هاشمی از سوی عبدالله نوری، آیتالله صانعی، مجید انصاری، مصطفی تاجزاده که از زندان فریاد میزند «میزان رأی ملت» است را فراموش کنید که «میزان رأی رهبر» است. عارف نیز اعلام انصراف میدهد که تلویزیون حاج عزت سخنانش را بیهیچ توضیحی قطع میکند چنانکه حرفهای محسن رضائی را.
حال چه باید کرد
هفته پیش در باب چه باید کرد بسیار نوشته بودم. اما حالا با رد صلاحیت هاشمی و مشائی، دیگر آشکار است که هدف نیروهای دمکراسی خواه در گسترۀ انتصاب جاری چه باید باشد. سید علی خامنهای چند تن از سرسپردگان دیر و دورش را به میدان فرستاده و امیدش به کرسی نشاندن سعید جلیلی است که طی روزهای اخیر با سخنانش نشان داده حتی از اداره یک مدرسه چهار کلاسه در روستای یالقوز آباد هم بر نمیآید. مثل اربابش او نیز ورد توطئه و دشمن و فرآیند و فرایافت بر زبان دارد. عاجز از درک سادهترین مفهوم بحران و نادان از کم و کیف اقتصاد و بحران جاری در کشور، بر اسب چوبی و شمشیر پلاستیک در راه فتح قلعهای است که دیگر به جز سایهای از آن باقی نمانده است. دن کیشوت مذاکرات اتمی آنقدر نادان است که حتی در باب سیاست خارجی، عاجز از ذکر آنچه یار غار مجلس کوکنار آقا، علی اکبر ولایتی عنوان میکند، میخواهد، مشکلاتی را که به قول رفسنجانی یکی از آنها 500 هزار میلیارد بدهی به بانکهای کشور است با کتاب دعا حل کند. این بچه محله طلاب مشهد که شاگرد کلاس تفسیر قرآن ارباب فقیهش بود و دو سال در دفتر و بیت رهبری فایلهای سری را کامپیوتری کرد و از میران ارسالیهای نقدی و حواله به حزبالله و جیش المهدی و حماس و... باخبر است میآید تا خیال آقا را نسبت به 8 سال آینده راحت کند. خامنهای شریک نمیخواست حتی اگر این شریک در فکر نجات او و نظامش بود. حالا که این شریک را به دشمن کینه ورز تبدیل کرده، بر آن است تا کسی را در مقام ریاست جمهوری داشته باشد که آینده مجتبی و ولایت عظمی در پرتو حضورش تضمین شود.
بعضیها بر این باورند که ولایتی یا قالیباف هنوز میتوانند، جلیلی را دور بزنند. اگر آقا به فکر آرام کردن داخل و نظم و نسق دادن به امور باشد قالیباف را انتخاب میکند و اگر به فکر آرام کردن جبهه منطقهای و بینالمللی باشد، رأیش را به ولایتی میدهد. اما در حقیقت کسی را که میتوانست این هر دو را تحقق بخشد، کنار زد تا نصفه او را بیاورد؟ من اینطور نمیاندیشم و همچنان بر آنم که سعید جلیلی نور چشم ایشان، قرار است بر کرسی ریاست تکیه زند. خروج باقری لنکرانی، هلوئی که از گلوی مصباح یزدی پائین نرفته بیرون افتاد، دلیل دیگری بر قطعیت گزینه سعید جلیلی است. با اینهمه ایران همیشه سرزمین شگفتیهاست. میلیونها ایرانی که گمان داشتند از ستون احمدینژاد به ستون هاشمی تکیه زدن، فرجی است حالا با خیال راحت میتوانند در خانه بنشینند و نمایش بیرونق جمهوری ولایت فقیه را تماشا کنند. دیگر جائی برای سر و دست شکستن اهالی خارجه وجود ندارد. هاشمی نیست، مشائی نیز از بازی اخراج شده است، در جمع 8 تن تأیید صلاحیت شده، اصلاح طلبان نامزدی ندارند. محسن هاشمی با تأکید بر اینکه عارف و روحانی کاندیداهای مورد حمایت آقاجانش نیستند، آشکار میکند که هاشمی مبنا را بر عدم حمایت از این دو گذاشته است. در ایران نیز هیچ نوع نشانهای از وجود رغبت برای مشارکت و رأی دادن به دو چهرهای نیست که یکی بیست و چهار سال نماینده ولی فقیه در شورایعالی امنیت ملی بوده و دومی در لیاقت و جسارت، حسن حبیبی دوم نام گرفته است. در این کوتاه زمان باقیمانده تا انتخابات، بیگمان بعضی از نامزدها کنارهگیری خواهند کرد و آنها که میمانند مأموریت رقص در نمایشی را دارند که در پایانش منتخب ولی فقیه به 75 میلیون ایرانی عرضه میشود که شماها این را انتخاب کردهاید و میزان چنانکه تاجزاده از زندان گفته است «رأی رهبر است».
شنبه 25 تا دوشنبه 27 مه
دو روز در استکهلم در نشست اتحاد برای دمکراسی در محل پارلمان سوئد با شماری از چهرههای فعال اپوزیسیون، به بحث و گفتگو درباره دمکراسی، انتخابات آزاد، حقوق اقوام ایرانی، زنان و پیامدهای رد صلاحیت هاشمی و مشائی مشغولیم. بسیار خوشحالم که این بار هر نوع شبههای در باب امکان استحاله نظام از بین رفته است و همگان متفق القولند که از امامزاده ولایت فقیه معجزی سر نخواهد زد. در واقع رد صلاحیت هاشمی در آستانه تشکیل کنفرانس چهارم اتحاد برای دمکراسی، حدوداً یک ماه بعد از نشست شورای ملی در پاریس که موضوع انتخابات آزاد را محور فعالیتهای خود قرار داده بود، این امکان را که اکثریت شرکت کنندگان به یک توافق اصولی برای ادامه تلاشهای خود برسند، از هر زمان، بالاتر برده است. حزب لیبرال سوئد که همه گاه در حمایت از جنبشهای دمکراسی خواه در چهارسوی جهان به ویژه خاورمیانه پیشگام بوده است این بار نیز مجال نشست در پارلمان سوئد را برای ما فراهم کرده است و حضور دو تن از نمایندگان برجستهاش در آغاز نشست اتحاد برای دمکراسی، این نوید را میدهد که در پی انتخابات نمایشی ولی فقیه، دنیا با آمادگی بیشتری به فریاد جنبشهای آزادی خواهی در سرزمین ما گوش بدهد و با حدت و شدت بیشتری رژیم ولایت فقیه را تحت فشار قرار دهد. روز نخست و پیش از شروع کنفرانس، میهمان دکتر شهریار آهی و بانوی نازنینش هستیم بر پهنه دریا و بر سفینهای که نام گوستاو سوم را بر سینه دارد. پادشاهی که خواست ارادۀ خویش بر مردم تحمیل کند و سر به باد داد. آهی با حوصله بسیار، سوئد و نظام و مردمش را در طول سیر ما بر بحر، بازگو میکند و هر گوشه برای ما فرصتی است تا درباره نشست پیش رو و حوادث دو سه روز اخیر در خانه پدری گفتگو کنیم. در بین جوانترها، ضمن گفتگوی کوتاهی با «علیپور» که هم استاد است و هم محقق در کار اتمی ایران، میبینم که نسل جوان ما تا چه حد دلبسته گربه نشسته به دیوار آسیاست و حاضر نیست خار به پایش فرو شود. این احوال را روز بعد در حاشیه کنفرانس نیز میبینم که جوانانی تازه آمده سخت نگران حرفهائی در باب تجزیه و قوم گرائیها هستند. در حاشیه کنفرانس شبی نیز تا بامدادان با دوستان آذری به سخن مینشینم که دلهایشان پر است و حق هم دارند. از ظلم فارس میگویند. توضیح میدهم که عزیزانم، قومی به نام فارس وجود خارجی ندارد. زبان فارسی را با قوم نباید یکی کرد. این زبان مشترک ماست که شما آذربایجانیها در اعتلا و زیبائیش کاری بعضاً بزرگتر از ما فارسیزبانها کردهاید. میگویم اگر 75 میلیون ایرانی از حقوقی مساوی برخوردار باشند و شما بتوانید به زبان مادری بنویسید و بخوانید و آموزش دهید و امورتان را اداره کنید و در اداره کشور با دیگر ایرانیان همراه و همکار باشید آیا باز جای گله میماند؟
دکتر حسین باقرزاده در نشست حول حقوق ملی، میگوید در جمع پنل، غیر از من همه دو زبانه هستند (کرد و بلوچ و ترک و چقدر جای عربهای ایرانی خالی بود). اینکه در یک سرزمین چند زبان رسمی باشد و یک زبان مشترک، هیچ ضرری به وحدت و همبستگی ملی نمیزند. بلکه برعکس، به ایران اعتبار و منزلتی والا میدهد که فرزندانش قادرند با چند زبان و یک زبان مشترک به فرهنگ خود غنای بیشتری بدهند. شرح آنچه در کنفرانس گذشت را باید در گزارشی دیگر آورد اما بیانیه پایانی نشانه مهمی از یک تحول اساسی در نگرش تشکلی است که عملاً عمدهترین چهرههای شاخص اپوزیسیون در آن حضور دارند.
در بیانیه آمده است: کنفرانس اتحاد برای دمکراسی در ایران در شرایطی به پایان میرسد که سیاستهای جمهوری اسلامی در عرصه داخلی و جهانی، کشور را در همه زمینهها در بحران فرو برده و میهن ما را در معرض خطرات جدی قرار داده است. در این شرایط نظام سیاسی حاکم در تدارک برگذاری انتخاباتی است که هیچ مشابهتی با انتخابات آزاد و منصفانه بر اساس معیارهای جهانی ندارد. این انتخابات توهین به حق انتخاب مردم است.
بیانیه ضمن محکوم کردن سیاست خارجی ماجراجویانه نظام، و در انزوا قرار دادن ایران، سرانجام به این فراز مهم میرسد که سیر حوادث در میهنمان نشان داده که تحول دمکراتیک از درون نظام امکان پذیر نیست!! از این رو اتحاد برای دمکراسی در ایران از تمامی روشنفکران، کنشگران و نیروهای سیاسی دعوت میکند تا فرای موارد اختلاف با استفاده از اهرمهای مدنی پیرامون پروژه انتخابات آزاد با یکدیگر همکاری کنند تا نظام را وادار به عقب نشینی و ترک صحنه کنند. (یعنی براندازی نظام ولایت فقیه! آیا بیش از این چیزی میطلبیم؟)
May 31, 2013 04:20 PM