غیبت صغری کی به پایان میرسد؟
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی الطبسی الخراسانی، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود. مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه، خروج از مقر، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد. استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است ...
*یکی از علايم ظهور حضرت مهدي (عج)، خروج سيد حسني است. امام صادق مي فرمايد: «سيد حسني آن جوان زيبا، از طرف سرزمين ديلم و یا خراسان خروج کرده و با صداي رسا صدا مي زند: اي آل محمد! دعوت آنکس را که از غيبتش متأسف بوديد اجابت کنيد، اين صدا از ناحيه ضريح پيغمبر (ص) بلند مي شود پس گنجهاي خدا از طالقان، او را پذيرا مي شوند. آنها گنجهايي هستند، اما چه گنجي که نه طلا و نه نقره است بلکه مرداني مي باشند که ايماني فولادين دارند و بر اسبهاي چابک سوار و اسلحه به دست گرفته و پي در پي ستمگران را مي کشتد، تا آنکه وارد کوفه مي شوند. در آن موقع، بيشتر روي زمين را از لوث وجود بي دينان صاف کرده اند؛ آنها کوفه را محل اقامت خود قرار مي دهند. در روایت دیگری آمده است : رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می فرماید:
پرچمهای سیاهی از آنِ بنی عبّاس از مشرق خارج می شوند و آن مقدار که خدا بخواهد، دوام می آورند. سپس پرچمهای سیاه کوچکی از مشرق بیرون می آیند که با مردی از فرزندان ابوسفیان و یارانش کارزار می کنند و به اطاعت مهدی در می آیند. اَصبَغ بن نباتَه می گوید: از امیر مؤمنان(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از مشرق زمین پرچمهایی بی نقش و نگار روی می آورند که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیستند. بر بالای نیزه مهر سرور بزرگ زده شده است. مردی از آل محمّد این پرچمها را به پیش می رانَد پرچمهایی که در مشرق ظاهر می شوند، بوی آنها، چون بوی مشک پُربو در مغرب به مشام و ترس یک ماه پیشاپیش آنها فرا می رسد تا اینکه آن سپاه وارد کوفه شوند در حالی که انتقام خون پدرانشان را می خواهند.
این روایات در اغلب مصادر مربوط به ظهور آمده است از جمله در بحار مجلسی، الفتن، مشارق الأنوار و ....
از زمان روی کارآمدن جمهوری ولایت فقیه و تبدیل شدن قصه ی غیبت و ظهور مهدی موعود به دکان پرسودی برای دکانداران مذهب تشییع و اهمیت یافتن مسجد جمکران تا آنجا که زیارت آن را از میزان ثوابی که به زائر میرسد برابر با زیارت کعبه دانسته اند ( از فرمایشات حجت الاسلام تکیه ای معاون فرهنگی مسجد جمکران )، در حالیکه بنیان گزار رژیم، آیت الله خمینی حداقل در این مورد حاضر به قبول یک داستان جعلی نشد و اصلا به جمکران ولو برای یکبار هم نرفت، موضوع سید خراسانی دستمایه ای برای اهالی ولایت فقیه از یکسو و رقبای در تبعید آنها از سوی دیگر شده است تا به دنبال جا انداختن این نظر بی پایه بیفتند که سید خراسانی، امام سید علی بن جواد حسینی خامنه ای است . از نظر رقبا ی تبعیدی ولی فقیه، سید حسنی کسی نیست بجز برادر مسعود رجوی الطبسی الخراسانی .
نگاهی به ادبیات مجاهدین، در سالهای قدرت و مکنت در پناه مافوق ارتشبد ( المهیب ) صدام حسین التکریتي الحسینی ( در شجره نامه ای که بعد از جنگ ایران و عراق برای صدام حسین ساختند او نیز هم چون صدها بل هزاران مدعی سیادت در سرزمین خودمان، وصل به اهل بیت شد و نسبش را به امام حسین رساندند ) آشکار میکند که برادر مسعود فقط یک رهبر فرهمند سیاسی و یک چریک سابقه دار نیست بلکه، انوار قداست از سرو رویش میبارد . یکبار هنگام خواندن زیارت عاشورا در حرم امام حسین در کربلا تجلی نور حسینی چنان بود که شماری از بچه مجاهدها، اشکریزان دست اورا میبوسیدند و استغاثه میکردند سلامشان را به آقا امام زمان برساند .
برادر مسعود اگرچه رسما ادعای سیادت نکرده است ولی ذوب شدگان در انوار مهرش، اورا فراتر از هرسید صحیح النسبی نشاندند و در باب مکارم و ارتباطش با بالا قصه ها پرداختند .
در روایات متعدد شیعه از جمله در بحار مجلسی در باب ویژگیهای حضرت و مبشرانش سید خراسانی و سید یمانی مکرر تاکید شده که ایشان جوانند و با موهای مثل شبق و سبلت سیاه و روی خوش، دل از عارف و عامی میبرند . برادر مسعود نیز ماشاءالله با کمک رنگ مو و رسیدگی دائم به بر و روی خود، باوجود پشت سرگذاشتن 66 سال از عمر شریفش، تا روزی که دیده میشد و پس از آن در تصاویر چهاررنگ، انگار کیلومتر شمار عمر را بسته اند . و حالا در جریان غیبت صغری یا کبری ؟ این سئوال بر زبان خیلی ها جاری است که مسعود کی ظاهر میشود ؟
علائم ظهور بعضا مشهود است، ایشان هم خراسانی است هم مدتها در قتال با سفیانی ( در ادبیات مجاهدین بارها رژیم، اموی و رهبرش یزید زمانه نام گرفته است ) درگیر بوده است . در جوار وطن بارها از کوفه دیدار کرده است که به روایتی محل کارزارنیمه نهائی است . در نگاه پیروان ایشان هاله قدسی دارد و ارتباطش با عالم بالا قطعی است .
غمض عین بر خطاها
هیچ سازمان سیاسی و حزب و تجمعی، حتی حزب بزرگی مثل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمارش، از انتقاد از خویش پرهیز نکرده است . روزگار پس از استالین و سالها بعد دوران گورباچف را میتوان دوران بازنگری به خطاهای حزب دانست . در کشورهای غربی معمولاکارنامه احزاب در پی هر شکست انتخاباتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و خیلی وقتها دبیرکل حزب و دستیارانش هزینه شکست را با کناره گیری می پردازند .
در ایران خودمان شاهد انتقادهای درون گروهی و جابجائی رهبران در احزاب چپ و انقلابی در سالهای پس از انقلاب بوده ایم که نمونه بارز آن سازمان چریکهای فدائی خلق و انشعابات متعدد و تغییر کادر رهبری سازمان و فروعش، می باشد . حتی حزب توده نیز انتقاد از خود را پذیراشد تا آنجا که سرانجام، یکی از پاکترین و وطنپرست ترین کادرهایش که دیر سالی قبل از انقلاب در زندان بود یعنی علی خاوری، به دبیر کلی انتخاب شد .
تنها گروهها و سازمانهائی که ریشه در اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه غالب ( حاکمیت جمهوری اسلامی ) و مغلوب دارند (مجاهدین خلق ) از انتقاد مصونند . 35 سال بعد از انقلاب هنوز کسی جرأت ندارد عملکرد پر از خطا و گاه ضدملی و مغایر با مصالح ایران و در تعارض با بدیهی ترین مبانی حاکمیت ملی و حقوق بشر و بعضا اسلام بنیان گذار جمهوری اسلامی را زیر سؤال برد . از این بدتر تبدیل شدن آیت الله خمینی به قدیس پاکنهادی است که همه اعمالش، عین صواب و ملهم از قرآن و اسلام است . هیچکس جنایت ادامه دادن جنگ بعد از فتح خرمشهر که به آزاد سازی 90 درصد از اراضی کشوربا مقاومت و ابتکارات حماسه آفرین ارتش و نیروهای مردمی از جمله سپاه، منجرشد و عدم پذیرش پرداخت 60 ملیارد دلار از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای بازسازی مناطق جنگ زده را به عنوان حداقل خطاهای امام و دستیارانش، مطرح نکرد چه برسد به آنکه آن را مورد تحلیل قرار دهد و خواستار برکناری عاملان زنده و پاسخگوئی آنها شود . ادامه جنگ و به قول ناخدا احمدی، تغییر وجه جنگ از دفاع به، هجوم به داخل خاک عراق، فاجعه ای بود که نیم میلیون کشته و مجروح و معلول از جمله معلول شیمیائی، ویرانی دهها شهر و روستا، و مهمترین تاسیسات صنعتی و زیربنائی کشور، محکومیت بین المللی، انزوای جهانی، محرومیتها و عقب ماندگی برای مردم ایران، و هزار ملیارد دلار خسارت و... دستاورد آن بود .
خمینی و دستیارانش پیروزی بزرگ ملت مارا در یک نبرد میهنی به شکست تبدیل کردند و اگرچه سرانجام با خوراندن جام زهر قطعنامه 598 به نایب امام زمان، او را که خود میدانست چه کرده است، سالی بعد به لقاء الله فرستادند، اما هیچیک شهامت اقرار به خطا را نداشتند و اگر در این میان صدائی مثل صدای عمادالدین باقی و یا اکبر گنجی به سؤالی برخاست، چنانشان کوفتند که یکی خسته و شکسته در حصار وطن ماند و آن دگری ناچار به تبعید آمد . در دوران ولایت هزار بار بدتر جانشین آیت الله خمینی، که سلطه مقام ولایت زمین و زمان و آسمان را هم در بر گرفت، خطا که چه گویم صدها تصمیم ایران برانداز توسط رهبر گرفته شد بی هیچ پوزشی، و البته دودش به چشم ملت رفت . کشتارها، تصفیه های خارج کشور، هزینه کردن ملیاردها دلار برای پروژه نظامی اتمی و درنهایت به اجبار دست شستن از آن، میلیاردها دلار صرف ماجراجوئیهای خانمانسوز در لبنان و عراق وسوریه، غزه و یمن و بحرین و افغانستان و جابلقا و جابلسا کردن، بهترین مدیران و پایوران را خانه نشین کردن یا به گریز از وطن واداشتن و در مقابل مشتی دزد فاسد جاهل را در مقامات عالیه نشاندن، مرجعیت شیعه را به مزدوری کشاندن و فاتحه آن را خواندن، نظام آموزشی کشور را به نظام عقب مانده حوزه وصل کردن، خرافات را در همه ی ابعاد زندگی مردمی که با انقلاب مشروطه، قصد برپائی یک جامعه مدرن و مردمسالار و عدالت پرور داشتند، جاری کردن و...از جمله اموری است که در دوران رهبری ولی فقیه ثانی به اجرا در آمد و جالب اینکه وقتی محمد خاتمی کوشید بدون اعتراف به سیاهکاریهای رژیم، با رنگ اصلاحات، گذشته را به ناسیه عام بسپارد، مقام ولایت با توطئه های هر نه روز یکبار، چنان کرد که گذشته به حال وصل شود و تدارکچی بعدی محمود احمدی نژاد، نیز طی 8 سال چنان پرونده جرائم و نابکاریها را سنگین کرد که حسن روحانی حتی از برداشتن زیر ابرو عاجز است . آیا تا امروز – که احمدی نژاد بار همه خرابیها را مطابق روایات دولتی، بر دوش دارد – کسی نیست که بپرسد اگر احمدی نژاد مجرم است، سهم آنکس که یک مداح اهل بیت متخصص فاضلاب را در کرسی ریاست نشاند و در دوره دوم، با سرکوبی ملت و کشتار و شکنجه و زندان و... و تقلبی آشکار ابقایش کرد، چقدر است ؟ از آغاز انقلاب تا احمدی نژاد چه ؟
ولایت مغلوب بعد از غالب
همین وضع را در وجه تبعیدی اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی یعنی سازمان مجاهدین خلق، مشاهده میکنیم . در ولایت غالب هرکه در برابر سید خراسانی خرده انتقادی کرد، حتی اگر در جایگاه مردی چون مرحوم آیت الله منتظری بود در معرض ناجوانمردانه ترین، رفتار و کردار و گفتار قرار گرفت . ملکی وار به زندان افتاد و در سالهای پیری متحمل زجر و شکنجه شد . به انواع خیانتها و توطئه گری و ارتباط با بیگانگان متهم شد و حتی اگر 8 سال در بدترین شرایط نخست وزیر کشور و یا رئیس بنیاد شهید و پارلمانش بود، به حصر شد و آزار بسیار دید و نارواترین سخنان را از اوباش قلمدار و منبردار و شمشیردار شنید .
در سازمان مجاهدین خلق – ولایت مغلوب - نیز هربانگی که به انتقاد از عملکرد رهبر فرهمند برخاست، نتیجه اش اعزام به فروغ جاویدان با آگاهی به نابودی حتمی آنها ( همچون زرکش و ورداسبی و ...) تحویل دادن به استخبارات صدام حسین به عنوان مأمور اطلاعت، قتل در تصادف ساختگی ( جزایری )، متهم شدن به کثیف ترین اتهامات از معتاد خمینی گرفته تا جلاد رژیم و نوکر واواک و مزدور خامنه ای، نفوذی اطلاعات و فاسد و فاجر و فاسق و ... بود (ابوالحسن بنی صدر، دکتر قاسملو، دکتر متین دفتری، دکتر مسعود بنی صدر، حسن صدر حاج سیدجوادی، شاهسوندی، کریم حقی، شمس حائری، مهدی خانبابا تهرانی، دکتر کریم قصیم، مهدی سامع،ایرج مصداقی – که صادقانه دیرسالی از دل و جان در مسیر مبارزات ، همراه با مجاهدین بود - فریبا هشترودی و دهها بل صدها تن دیگر که یا از تشکیلات رجوی و شورای مقاومتش خارج شدند و یا اندک انتقادی به عملکرد رجوی و تصمیمات سراپا خطایش ابراز کردند، از جمله محکوم شدگان رهبری فرهمندند )
تصمیم آقای رجوی در امضای پیمان صلح با طارق عزیز، که مورد اعتراض شدید دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس شورای ملی مقاومت قرار گرفت و بنی صدر شرافتمندانه از همه چیز بر سر این مخالفت گذشت و حتی دختر فرزانه اش فیروزه نیز ناچار به پرداخت هزینه ای شد که البته در نهایت به نفع اوشد – جدائی از رجوی و مدتی بعد پیوند با آقای دکتر علیرضا نوبری، نابخردانه و موجب ریزش شمار کثیری از هم پیمانان و طرفداران مجاهدین شد . رفتن به عراق و پیوند با صدام حسین در زمانی که جنگ با ایران ادامه داشت، تصمیم سراپا غلط دیگری بود که آقای رجوی اتخاذ کرد و کسی را یارای پرسش از ایشان نبود که برادر مسعود چرا ؟
من به ازدواج ایدئولوژیک ایشان کاری ندارم که میتوانست یک امر خصوصی تلقی شود اما خود ایشان و مجذوبانشان با دادن بعد الهی اسلامی دادن به آن و حکایت دلبستگی پیامبر اسلام به همسر زید پسرخوانده اش را به میان کشیدن و مهدی ابریشمچی را جای زید نشاندن و خانم مریم عضدانلو را جای زینب بنت جحش قرار دادن و بالمآل برادر مسعود را در جایگاه حضرت محمد گذاشتن، بعد مذهبی سیاسی به ازدواج فرخنده داد . آیا جدا کردن یک مادر از همسر و فرزندش، به خاطر عواطف فردی و یا الزامات ایدئولوژیک، حداقل از نظر انسانی قابل انتقاد نبود؟ با آنکه رهبری مجاهدین شماره مخصوص نشریه شان را اختصاص به چاپ مداحی ها و تبریکات اعضا و هواداران سرشناس خود بمناسبت وصلت فرخنده دادند ولی در میان پیام دهندگان بودند کسانی چون زنده یاد ابوذر ورداسبی و همسرش که ماهها تحت شدیدترین فشارهای روحی بودند و برایشان دلایل سازمان برای این جدائی و پیوند قابل درک نبود . پیش از رفتن به عراق من با ابوذر که از سالهای پیش از انقلاب در دانشکده حقوق و مجله فردوسی، اورا می شناختم ساعتی گفتگو کردم که بخشی از آن را به خواست خودش ضبط کردم . مسئله دار شدن ابوذر و همسرش سرانجام به عملیات فروغ جاویدان – مرصاد از نظر رژیم – منتهی شد و این هردو نازنین در مقام راننده کامیون به قتل رسیدند ابوذر که از کاندیداهای مجاهدین در نخستین انتخابات مجلس بود، یک تازه رسیده به سازمان نبود که به میدان قتال اعزام شود آنهم به عنوان راننده کامیون مهمات !
آقای رجوی با این گمان که بر اثر پیروزیهای ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ، خمینی سرنگون خواهد شد، و ارتش بی تجربه و آموزش ندیده او هفتاد و دوساعته به تهران میرسد دست به کاری زد که در اشل بزرگتر رژیم در عملیات بعد از آزادی خرمشهر ( خیبر، بدر و ...) مرتکب شد . بعد از قلع و قمع مهاجمان که اغلب هیچ تجربه نظامی نداشتند و خیلی هاشان از پشت میز دانشگاه در اروپا و آمریکا با دوهفته آموزش به جبهه اعزام شده بودند، در تنگه چزابه و مهران و قصرشیرین و جاده های بین راه، رژیم سبعانه به جان زندانیان افتاد و حداقل چهار هزارتن را اعدام کرد . در واقع هفت هزار کشته ماجراجوئی آقای رجوی، جان باختند تا رهبر فرهمند کتابچه شهدای سازمان را قطورتر کند . در میان این شهدای معصوم چه بسیار انسانهای با استعداد و دانش آموخته ای که میتوانستند امروز چراغ خانواده و میهنشان را با خدمت در جایگاههای معلم و استاد و پزشک و وکیل و متخصص و مهندس و هنرمند و نویسنده و محقق و ... پر فروغ کنند و نه آنکه در فروغ کاذب بیابانها یا در زندانهای رژیم نایب امام زمان، جان عزیز را برخی خود خواهیها و خطاهای فردی کنند که همیشه در بزنگاهها گریخته است .
بعد از فروغ جاویدان ، خطای بزرگ دیگر آقای رجوی ، شرکت در عملیات قلع و قمع کردها و انتفاضه جنوب عراق در کنار ارتش صدام بود . ( مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق ، بعد از سرنگونی صدام حسین با جوانمردی و انسانیتی که همه گاه در او سراغ گرفته ام مانع از آن شد که کردها به انتقام عملیات انفال رژیم عراق و همیاری مجاهدین ، به اردوگاه اشرف حمله کنند و شهرک اشرف را با خاک یکسان سازند ) . خطاها ادامه پیدا کرد و زمانی که برای ساده ترین افراد نیز آشکار بود آمریکا و متحدانش به عراق حمله خواهند کرد ، آقای رجوی به همشهریانش در اشرف میگفت ، خیالتان راحت باشد آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد و کار از نشان دادن عضلات تجاوز نمیکند . حمله اما آغاز شد و رژیم صدام به بادی سرنگون شد و صدام سوراخ موشی جست و چند ماهی پنهان بود . در خطای رجوی در ارزیابیهایش همین بس که هنگام حمله آمریکا معلوم شد شماری از شخصیتهای عضو شورا که در خارج اقامت دارند از جمله خانم رجوی و زنده یاد مرضیه، بعد از حمله، با کمک دوستان محلی مجاهدین به مرز اردن برده شده اند که مدتی پشت مرز در انتظار اجازه ورود ماندند .
از ذکر بقیه این داستان ملال آور و خونین میگذرم چون همگان از آن باخبرند . خلع سلاح مجاهدین، همزمان با غیبت صغرای آقای رجوی، حملات مزدوران عراقی رژیم به اشرف، فرار بعضی از کادرها به نزد آمریکائیها و فاش شدن بسیاری از اسرار دردناک قلعه الموت رجوی توسط آنها، تخلیه خونین اشرف و انتقال اعضا به اردوگاه لیبرتی، باقیماندن یکصدتن از کادرهای بالای سازمان در اشرف به امید بازگشت دوباره پس از سقوش نوری المالکی در انتخابات – ارزیابی پر از خطای آقای رجوی از نتایج انتخابات پیشین عراق را نیز باید به خطاهای ایشان افزود- با توجیه اینکه باقیماندگان در اشرف مشغول تسویه امور و فروش تجهیزات و وسائلی هستند که اقای جعفرزاده در مصاحبه با سیامک دهاقانپور در برنامه افق صدای آمریکا، حجم آن را بالای چهارصد و پنجاه میلیون دولار برآورد کردند، تلاش برای بهره برداری از اختلافات گروههای عراقی با دولت و برگزارکردن جلسات همبستگی با گروههای سنی و عشایر وابسته به حکومت صدام حسین، کمکهای مالی حیرت آور به بعضی از شخصیتها و گروههای عراقی به امید ایجاد پوشش حمایتی محلی برای اشرف و جلوگیری از تصمیم دولت عراق به تخلیه آن و ... رهاکردن دوهزار انسان یا بیشتر که جان و جوانی و آرزوهای خود را بر سر ماجراجوئیها و خطاهای آقای رجوی از دست داده اند، به امان خدا در لیبرتی و بی مسئولیتی در برابر حملات مزدوران رژیم از نوع جیش المختاربه بقایای مجاهدین در لیبرتی را باید در صدر اعمال سیاه آقای رجوی قرار داد .
در طول سالهای بعد از سرنگونی صدام حسین، به نوشته دانشنامه ویکی پدیا:
"اطلاع دقیقی از وضعیت مسعود رجوی در دسترس نیست از آن زمان تاکنون هیچ عکس و فیلمی از مسعود رجوی منتشر نشده و وی در مکانهای عمومی ظاهر نشده و تنها مستندی که برای اثبات زنده بودن وی ارائه شده پیامهای صوتی مربوط به عاشورای سال ۱۳۸۸ بوده که متشکل از ده پیام در هر شب از شبهای ماه محرم است. برخی از کارشناسان در صحت و اصالت این پیامها تردیدهایی کردهاند"
رجوی کجاست ؟
سازمانی که مدعی است تنها سازمان واقعی مبارز علیه رژیم است، تا امروز از انتشار هرنوع اطلاعی درباب رهبر به غیبت رفته اش خوداداری کرده و وقتی سیامک دهقانپور چند بار در همان برنامه افق از آقای جعفرزاده عضو سرشناس رهبری و مسئول سازمان در آمریکا می پرسد آقای رجوی کجاست ایشان انشا ء میخواند که البته واضح و مبرهن است که خانم مریم رجوی در فرمایشات خود گفته اند ماست سفید است و باز هم مبرهن است که در تظاهرات پاریس صدهزار تن شرکت داشتند ( نقل به مضمون )
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی الطبسی الخراسانی، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود. مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه، خروج از مقر، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد. استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است.
دوسال پیش که برای دیدار با رهبر فلسطین پرزیدنت محمود عباس به اردن رفتم، فرصتی پیش آمد که یکی از مسئولان وزارت خارجه اردن دیدار کنم ایشان نیز تاکید کرد رجوی بیصدا در اردن است .
چندی قبل نیز خبر بودنش در اردن تأیید شد اما سه چهار ماه پیش خبری به دستم رسید که هنوز تأیید دومی برایش بدست نیاورده ام. این خبر میگفت آقای رجوی، به سوئیس منتقل شده اند البته با همان شرایط اردن.
سئوال بزرگ اما همچنان بیجواب است، غیبت صغری کی به پایان میرسد و سردار خراسانی کی ظهور میکند ؟ آیا این غیبت نیز مثل غیبت حضرت، کبری خواهد شد ؟
از خانم رجوی که انتظار نمیرود اما در این سازمان عریض و طویل با صدها میلیون دلار دارائی و کادرهای قدیم و جدید و دستگاه تبلیغاتی قدرتمند، هیچ انسان آزاد اندیش و خردمند و میهن دوستی نیست که بیاید و به ملت ایران و خانواده های هزاران عزیزی که قربانی خطاهای رجوی و جنایات رژیم شدند و هزاران انسانی که جوانی و زندگیشان در آتش خطاهای رجوی سوخت فقط بگویند مارا ببخشید خطا کردیم ؟ به آنهمه انسان مبارز و آزاده ای که بدترین اتهامها را وارد کردند بگویند پوزش میخواهیم مارا ببخشید ؟ آیا امثال آقای جعفرزاده ها که در دمکراسیهای غربی زندگی میکنند و میدانند رهبران خطاکار حتی اگر نیکسون و کلینتون باشند از ملتهایشان طلب بخشش میکنند و کنار میروند، هنوز حاضر نیستند خطاهای آقای رجوی و تأیید کورکورانه این خطاها از سوی خود و کادرهای رهبری و مسئول سازمان را، به زبان آورند . ؟
آیا وقت آن نرسیده آقای رجوی، با انتشار بیانیه ای، ضمن پذیرش خطاهایش، از رهبری سازمانی که دوازده سال است از رهبر خود بیخبر است کنار رود؟ من البته تردید دارم که چنین بزرگواری را از آقای رجوی مشاهده کنیم .
مسعود رجوی الطبسی الخراسانی که استعفا نمیدهد بلکه در زمان مناسب با سبلت و موی مثل شبق، کت و شلوار کریستین دیور و شاید چهره ای جوان از جراحی پلاستیک همچون دوریان گری، ظاهر خواهد شد تا لشگر اسلام را به سوی نبرد با سفیانی رهبری کند و مژده ظهور حضرت را به جمع مشتاقان برساند .
لندن 18 مه 2014
May 19, 2014 11:07 AM