ندای ايرانيان، اسب تروای خاتمی يا حزب مردم خامنهای؟
حزب سياسی در درجه اول نيازمند برنامه و سازمان و فضای آزاد است. حتی حزب در قدرت نيز در کشورهائی با نظامهای دمکراتيک بدون برنامه اصلا به قدرت نمیرسد و بدون فضای باز سياسی امکان عرضه برنامههای خود و رقابت سالم را نخواهد داشت. هيچيک از کيانات سياسی موجود و در راه در کشورمان، از اين ويژگیهای ضروری بهرهای نبرده است ...
http://iranefardanews.com/1393/09/ندای-ايرانيان،-اسب-تروای-خاتمی-يا-حزب-م/
نوروز ۵۸ را با اعدامهای بهمن و اسفند پشت سر گذاشته بوديم بعد فروردين و ارديبهشت خونين بود و ديداری کوتاه که پس از قتل زنده ياد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی با مرحوم محسن پزشکپور يار و همسنگر ديرين او داشتم . پزشکپور خواستار ديداری مفصل تر شد . قراری گذاشتيم در پارک هتل و به اتفاق داريوش نظری به ديدارش رفتم ( نظری يکی از برجسته ترين و شجاعترين نويسندگان اميد ايران بود که بعد از توقيف مجله يکسره به کار وکالت پرداخت وناگهان آتش مرگ دختر و همسر به جانش زد و بعد سرطان و ... تو گوئی که بهرام هرگز نبود ) بر سر نهار پزشکپور افسرده از اعدام آژير – نام حزبی عاملی تهرانی – و اوضاع کشور از پادشاه گلايه بسيار کرد و يادآور عبارت پر از دردش در روز خروج شاه شد که کدام چوپانی گله اش را به کام گرگ ميدهد و ميگريزد؟ حرفهامان به درازا کشيد تا آنجا که در باره حزب رستاخيز گفت " لقمه بدطعم و بوی ايران نوين را استفراغ فرمودند و به اسم خوراک رستاخيز برابر ما نهادند که بفرمائيد برايتان غذای مخصوص سفارش داده ايم البته اگر نخوريد يا تشريف ببريد اوين و يا خارج!" – نقل به مضمون – پزشکپور خود از خورندگان اين غذا بود و چند روز بعد از تشکيل رستاخيز ضمن اعلام پيوند پان ايرانيستها به حزب جديد از انديشه های داهيانه اعليحضرتی که حقا دوستش داشت و به او وفادار بود تقدير کرد .
انديشه حزب واحد شاه چنانکه راويان ثقه نقل کرده اند ، در شکل و نظم ، دسپخت توده ای های نادم دور و بر دستگاه سلطنت و در تولد يافتن مرتبط با توصيه های مرحوم انورالسادات رئيس جمهوری مصر، بوده است . شاه در سالهای پايانی خود ترديدی نداشت که مأموريتی فراتر از يک رهبر زمينی به او واگذار شده است. در عين حال زمانی که ابعاد بيماری خود را دريافت خاصه پس از درگذشت اسدالله علم که بهتر از هرکسی او را ميشناخت و قادر بود گاه به شيوه ای شگفتی آور آرزوهای ارباب را برايش ، تصوير کند و سپس آنگونه که خود ميخواهد به اجرايش در آورد ( نمونه اش طرح کيش ، واداشتن وليعهد به فراگيری زبان و ادبيات فارسی به صورت جدی ، دورکردنش از فضای خرافی دو مادربزرگ ، تشويقش به نظاميگری و خلبانی و در عين حال مردمداری).
علم بشدت با انديشه يک حزبی و رستاخيز بازی ( به قول خودش ) مخالف بود . نه به اين دليل که به دمکراسی اعتقاد داشت بلکه از آن رو که وجود دوحزب ولو هردو بله قربان گو و نوکر ارباب را، در يک حکومت مطلقه مفيد فايده ميدانست . اما شاه اين را نمی پسنديد چنانکه وقتی حزب مردم در دبيرکلی مرحوم عامری جان گرفت و زنده ياد غلامحسين صالحيار روزنامه ارگانش را خواندنی و به تيراژ بالانی رساند ، پادشاه رو ترش کرد و عامری ناکام از صحنه پيدا به غيبت ابدی دچارشد و علم مأيوس و اندوهگين نوشت : الملک عقيم .
با اينهمه بايد گفت تجربه حزب رستاخيز با بودن شاخه های جوانان و دانشگاهيان و روزنامه ای که مرحوم دکتر سمسار به راه انداخت و شماری از سرشناسترين روزنامه نگاران با آن همکاری ميکردند ، در مراحلی ميتوانست زير بنای حضور پررنگ يک حزب در فضای سياسی کشور را عملی کند . تشکيل جناحها نيز در همين مسير بود . عمده ترين اشکال رستاخيز عدم اعتقاد گردانندگانش به حزب بود . مفهوم حزب همچنانکه در سالهای پس از جنگ رايج بود ، يک کلوپ کاريابی و به مقامات دانيه و عاليه رسيدن بود . در سالهای پس از جنگ جهانی دوم ؛ البته جذب شدگان به حزبی چون "حزب ايران "، نخبگان و تحصيلکرده های ايران بودند که عشق به وطن و آرزوی سرفرازی و پيشرفت ايران در جان و دلشان جاری بود و خيلی طبيعی است وقتی دولت ملی دکتر مصدق روی کارآمد از حزب ايران ، برجستگانی در دولت و حاشيه دولت حضور داشته باشند . اما در سالهای پس از ۲۸ مرداد ، احزاب ( منهای حزب ايران و در معيار بزرگتر جبهه ملی از يکسو و حزب توده از سوی ديگر ) به ضرورت و مصلحت زمانی و گرد يک شخصيت مرکزی شکل گرفتند و با کمرنگ شدن پرتو اين شخصيت ها رنگ باختند و محو شدند . از "عنعنات ملی " سيد ضيا گرفته تا حزب دمکرات قوام السلطنه و بعدها مليون ( گرد منوچهر اقبال ) ، مردم ( گرد اسدالله علم ) تجمع منفردين ( گرد دکتر علی امينی ) ايران نوين ( با حسن علی منصور و پس از او امير عباس هويدا ) همه اين احزاب شخصيت محور بودند . در حاليکه "حزب ايران " که بر اساس يک باور و انديشه ملی جمعی برپا شده بود و در جبهه ملی اول در کنار پان ايرانيست ها ، و سوسيال دمکراتها – ملکی و يارانش – و شخصيت های ملی محبوب ، محوريت ئکتر مصدق را پذيرفته بود ، به مرور با تصويری از مصدق ، خود شأن و جايگاه يک حزب به معنای متداول آن در غرب را دارا شد . همينطور حزب توده که در تبعيد هم با تغيير دبير اول و اعضای کميته مرکزيش ، در چهار چوب ايدئولوژی و البته تعليمات برادر بزرگتر در مسکو ، کمتر شخصيت محور بود . البته بعد از ختنه اسلامی حزب در اطراف انقلاب ، پدر کيانوری و مادر مريم محوريت يافتند ، چنانکه برادرمسعود رجوی در سازمان مجاهدين خلق سازمانی را در وجود خود و سپس خود و همسرش مريم عضدانلو قاجار خلاصه کرد ، در حاليکه فدائيان روند يک تشکل سياسی ايدئولوژی محور را چون اسلاف چپ خود ادامه دادند . در حزب ايران نيز تلاشهای بيعت کنندگان با دکتر کريم سنجابی پس از رفتار ناجوانمردانه و غير حزبی ، با زنده ياد دکتر شاپور بختيار ، ديری نپائيد و حزب دوباره به يک تشکل انديشه محور بدل شد . چنانکه امروز هم سايه اش ادامه دارد.
باری بازگردم به قصه احزاب ، رستاخيز اماحزبی بود که در ميان احزاب بر پاشده ( گاه به فرمان شاه و زمانی چون حزب دمکرات به اراده بنيان گزار ) در عهد پهلوی دوم که شخصيت محوری تعيين کننده نداشت بلکه دبيرکل حزب نيز به اراده و فرمان همايونی برگزيده ميشد . به عبارت ديگر رستاخيز در عمل به حزب شاه تبديل شد واين بزرگترين خطای شاه و بدبياری حزبی بود که با آن جمع نخبگان ميتوانست در بحران بعدی کارساز باشد نه اينکه با آنهمه سروصدا بيايد و با دوخط برود اما بعد از انقلاب خيلی ها که همه مدعی بودند به زور وارد حزب شده اند هزينه ای سنگين بابت عضويتشان بپردازند .
در آغاز انقلاب شاهد تولد دهها حزب و يا تولد دوباره و در مواردی تغيير شکل (چريکهای فدائی و مجاهد و رنجبر و ... ) به يک تشکل و حزب سياسی بوديم . که در ميانشان ، حزب توده و جبهه ملی با محوريت حزب ايران با سابقه ترين و دو حزب جمهوری اسلامی (با هیأت مؤسسی وابسته به مرکزاصلی قدرت يعنی آيت الله خمينی ،که عبارت بودند از سيد محمد بهشتی ، محمد جواد باهنر ، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالکريم موسوی اردبيلی در ۲۹ اسفند ۵۷ اعلام موجوديت کرد و خيلی زود با پيوستن ميرحسين موسوی ، حبيب الله عسکر اولادی تازه مسلمان و اهل بيتش - اسدالله بادامچيان ، حسن آيت حاج مهدی عراقی محمود کاشانی ، مهدی کروبی و علی درخشان ، در هيات يک حزب دينی انقلابی شعار و ارتجائی مسلک ، حمله برای کنترل همه ی قدرت را آغاز کرد ) يکهفته پيش از اين ، حزب جمهوری خلق مسلمان با محوريت مرحوم آيت الله سيد کاظم شريعتمداری اعلام موجوديت کرده بود.نگاهی سريع به هیأت مؤسس اين حزب و حزب جمهوری اسلامی آشکار ميکند که خلق مسلمان ميتوانست در صورت تحملش از سوی حاکميت به يک حزب مدرن امروزی با جناحهای چپ و ملی ليبرال ، تبديل شود . حزب هم از تجربه و دانش شخصيتی چون مرحوم اميرتيمور برخوردار بود هم از حضور شخصيتهای آذری وطنپرست و پاکدامن هم چون دکتر عليزاده بهره مند بود . هم حسين منتظرحقيقی انقلابی با نگاه چپ خلق گرا گرد ميز هیأت مؤسس ديده ميشد و هم مهندس حسن شريعتمداری جمهوری خواه ملی معتدل و هم آقای سيد هادی خسروشاهی با دلبستگی به اخوان المسلمين و سايه خاطره ی نواب صفوی در حزب حضور داشتند و در کنارشان صدر بلاغی نشسته بود که به اسلام سياسی مهری نداشت . حزب خيلی زود توانست شبهات مرتبط با نگاه دينی شيعه را از ساحت خود بزدايد وعلی رغم اتکای معنويش به اعتبار آيت الله شريعهمداری ، با حضور مليون سرشناسی چون حسن نزيه ، دکتر رحمت الله مقدم مراغه ای ، محمود عنايت و ... در جلسات هفتگی اش ، روزنامه آزادش با مطالب متنوع سياسی و فرهنگی از چهره های سرشناس سکولار و چپ و ملی و اتخاذ مواضع ضد حاکميت دينی در رابطه با قانون اساسی و رد ولايت فقيه گسترش و محبوبيت بسيار پيدا کند . در حاليکه حزب جمهوری اسلامی هيچگاه فراتر از کلوپ شاگردان و حاشيه خمينی ، روضه خوانها و بازاريهای جمعيت مؤتلفه و چند تکنوکرات خمينی زده يا متظاهر به خمينی زدگی مثل مهندس ميرحسين موسوی و علی اکبر ولايتی، هويتی پيدا نکرد و با آنکه حزب حاکم بود و در انتخابات رياست جمهوری بعد از دست کشيدن به اجبار از جلال الدين فارسی ، به سراغ حسن حبيبی با سابقه ملی و نهضت آزادی رفت ، متحمل شکست سنگينی شد . البته حزب در انتخابات مجلس با به دست آوردن اکثريت کرسی های نمايندگی پيروزی قاطع به دست آورد اما فردای آن روز بر سر تعيين نخست وزير درگيری بين جناح موسوم به روضه خوانها ( در رأس آن علی خامنه ای رئيس جمهوری ) و تکنوکراتها به رياست ميرحسين موسوی – ابوزينب – سردبير روزنامه حزب ،آغاز شد . درگيری که سرانجام با فرمان انحلال حزب توسط خمينی در خرداد ۶۶ به حيات نخستين حزب اسلامی حاکم بر کشور خاتمه داد . حزب خلق مسلمان نيز سالها پيش از اين و بعد از درگيری های خونين تبريز ، با دستگيری و يا گريز رهبران حزب به خارج و اعدام تنی از فعالان و هواداران آن توسط خمينی به شکل خونينی به نقطه پايان فعاليت خود رسيد .
از آن پس تا ظهور کارگزاران سازندگی بازهم به صورت يک کلوب ، فعاليت حزبی در ايران منحصر به جامعه روحانيت مبارز که خود با تأييد خمينی دوشقه شد ( با خروج کروبی و محتشمی و موسوی خوئينی ها و ... از جمعيت و تشکيل جامعه روحانيون مبارز ) و جمعيت مؤتلفه اسلامی بود که هيچيک صفت و ويژگيهای حزب به معنی واقعی آن را نداشتند . خاتمی کوشيد با توجه به اعتقادش به ضرورت حضور احزاب ، اتحاديه ها و جمعيتهای سياسی و فرهنگی و صنفی در عرصه مبارزات اصلاح خواهانه حزبی را پايه گزاری کند که خيلی زود مثل حزب جمهوری خلق مسلمان مورد توجه نخبگان تحول خواه قرارگرفت و با عنوان جبهه مشارکت اسلامی با دبيرکلی دکتر محمد رضا خاتمی ، دولت و مجلس را در دست گيرد و با مجموعه ای از روزنامه های اغلب همدل ، در افکارعمومی اعتبار بسيار پيدا کند . اما در نبرد با دولت نيمه پنهان رهبر و مراکز قدرتی مثل سپاه ، با خروج خاتمی از دايره قدرت ، حزب به قهر ولائی تکه پاره وپر پر شد .
ده سال بعد هنوز هم شماری از رهبران و فعالان حزب در زندانند و يا ماست خودشان را ميخورند . دفتر تحکيم وحدت نيز، خاطره ای است با فصولی درخشان از مقاومت و پايمردی . هنوز هم عبدالله مؤمنی هزينه اين پايمردی را در زندان امنيت خانه مبارکه ميپردازد . در واقع سرکوبی وحشيانه و خونين جنبش سبز ، نقطه پايانی نيز بر تلاشهائی بود که جهت بر پائی احزاب مدرن در ايران صورت ميگرفت . در چنين فضائی با موافقت خامنه ای که مثل سلفش اعتقادی به حزب ندارد و شعار " حزب ايران نوين پاينده باد / يک کمی هم حزب مردم زنده باد " را از ريشه در قول و عمل رد کرده است ، زمانی نه چندان دور قبل از انتخابات مجلس ، به دوحزب ايران نوين – البته با نام رهروان يا پيروان ولايت و يا چيزی شبيه به آن – به رهبری علی لاريجانی ، ومردم ( با اسم نداء ايرانيان به رهبری صادق خرازی " برادر زاده وزير خارجه اسبق کمال خرازی ، سفير در سازمان ملل و فرانسه ، معاون اسبق وزير خارجه و برادر همسر مسعود خامنه ای سومين پسر رهبر " ) جواز حضور در صحنه را پيدا ميکنند .
البته حزب لاريجانی هنوز در مطبخ است اما نداء ايرانيان اعلام موجوديت کرده و از وزارت کشور نيز جواز فعاليت اخذ کرده است.
همانگونه که در دهه چهل شمسی هنگام برنامه ريزی برای برپائی حزب ايران نوين ، تماسهائی با حزب ايران گرفته شد که بيائيد و در حزب جديد فعال شويد و به مجلس راه يابيد ، از چندی پيش نيز رهبر با دريافت گزارشاتی مبنی بر اينکه کارگزاران و اصلاح طلبان مشغول رايزنی با رفسنجانی و خاتمی هستند و بعضی از نيروهای قديمی انقلاب هم با آنها هماهنگی نشان داده اند ، کسانی را برای گفتگو با اصلاح طلبان ساکت و بعضا نادم و منفعل – بدليل بيرون ماندن از دايره قدرت – نزد آنها فرستاده بود که "حالا که مشارکت ور افتاد و کارگزاران هم ريشش درآمده بيائيد به عنوان نسل دوم اصلاحات تشکلی درست کنيد . نگاهی به واکنش بعضی اصلاح طلبان همدل با محمد خاتمی نسبت به تأسيس حزب نداء ايرانيان ( علی رغم روابط نزديک و توأم با احترام خاتمی و صادق خرازی ) و ارزيابی اسامی هیأت مؤسس حزب ، آشکار ميکند که تير رهبر به سنگ خورده است . البته روحيه و شخصيت صادق خرازی نيز ، با نوکری و کارگزاری برای رهبر هماهنگ نيست و اصولا او هيچگاه از ارتباط فاميلی با رهبر ، استفاده نکرده و گاه مواضعی کاملا مغاير با خط رهبری داشته است ( نمونه بارزآن استعفا از سفارت ايران در فرانسه در اعتراض به احمدی نژاد و رويدادهای سال ۸۸ ميباشد ) از جمع هادی حيدری، بهروز شجاعی، حجت شريفی، مجيد فرهانی، حسن يونسی، سجاد سالک، سعيد نورمحمدی، شهاب الدين طباطبائی کدام را به عنوان اصلاح طلب واقعی و يا همراه با خاتمی، ميشناسيد ؟
سايت خرداد نيوز نزديک به اصلاح طلبان از تشکيل حزب صادق خرازی چنين استقبال ميکند : " ايجاد تشکيلاتی که هويت اصلاح طلبی را با بهره گيری از نام و عنوان اصلاح طلبی دچار خدشه کند بی گمان نمی تواند از سوی اين جريان سياسی پذيرفته شده باشد از طرف ديگر تجربه های تلخ گذشته نشان داده که هر گاه اصلاح طلبان بر مدار انشقاق و چند دستگی گام برداشته اند با شکست و رکود و رخوت روبرو شده و قافيه را باخته اند و هر گاه بر مسير اتحاد و اجماع گام برداشته اند پيروز ميدان بوده اند و آنچه اظهر من الشمس است آنکه از ندای ايرانيان صوت وحدت به گوش نمی رسد "
محمدرضاجلائی پور روزنامه نگار و سياست پيشه و فعال اصلاح طلب کم صدا بعد از سال ۸۸ در باره نداء ايرانيان گفته است : "از محورهای مورد تاکيد در سخنرانیها و مصاحبههای اعضای «ندای ايرانيان» لزوم اعتمادسازی و تعامل با نهادهای قدرتمند رسمی است. اما به نظر میرسد در اين اظهارات از چند نکته غفلت میشود. اولا تعامل، اعتمادسازی، مذاکره و گفتگو با نهادهای قدرتمند و ديگر جريانهای سياسی با حفظ هويت سياسی معنا دارد و «استحالهی گفتمانی» و «مستعمرهشدن زبان و اهداف سياسی»مان يکی از طرفين مذاکره و تعامل را محو میکند "”
موضع باقی ماندگان از کارگزاران نيز بهتر از اين نيست حسين مرعشی يار نزديک هاشمی رفسنجانی و پسر عموی همسرش در باره حزب جديد گفته است : " اين تشکل همه جوانان اصلاحطلب را دربرنمیگيرد و فقط يک گروه خاص از جوانان اصلاح طلب را شامل می شود ."
در اين ميان واکنش اصولگرايان قابل تأمل است که حزب را اسب تروای خاتمی ميدانند در اين باب همت نيوز سايت وابسته به اطلاعات سپاه حزب نداء ايرانيان را اسب تروای خاتمی ميداند و قاطعانه ضمن ياد آوری ارتباط فاميلی صادق خرازی با رهبر مينويسد:
" حزب ندای ايرانيان به ليدری صادق خرازی با استفاده از ظرفيت های حاکميتی وی امده است تا در نا اميدی و انزواء مشارکتی ها و مجاهدينی ها افق تازه ای برای فعال کردن عناصر فتنه گر را فراهم کند از همين رو است که انان در مصاحبه های خود از سخن گفتن پيرامون وقايع فتنه ۸۸ خودداری نموده و آن را موکول به آينده نامعلومی می کنند.
ندای ايرانيان حزب محمد خاتمی است که وظيفه به رسميت بخشيده شدن تجديدنظرطلبان را از سوی نظام برعهده گرفته و اصولگرايان نيز در بازی که تجديدنظرطلبان طراحی کرده اند مشغول ايفای وظيفه تعين شده از سوی انان می باشند. "
در رابطه با حزب هنوز از تخم در نيامده لاريجانی نيز نگرانی متوليان اصولگرائی بسيار بيشتر از اطلاح طلبانی است که ميگويند در پس پرده گپ و گفتهائی در رابطه با تفاهم اصولی و شوربخشيدن به بازی انتخابات با هم داشته و دارند .
کمتر از يکسال و سه ماه تا انتخابات مجلس دهم فاصله داريم . موفقيت در حل معضل برنامه اتمی و حتی اندکی بهبودی در وضع اقتصادی مردم و باز شدن فضای بيشتری برای نفس کشيدن ميتواند چهره مجلس آينده را با حضور دو نيروی – قديمی با آرايش جديد –تاحد زيادی دگرگون کند . صادق لاريجانی علی رغم بستگی هايش به رأس هرم قدرت تا کنون شأن و شخصيتی متفاوت از ديگر بستگان و پيوستگان به لشگر ولايت ، نشان داده است . رفتار او با ديپلماتهای دوران پيش از انقلاب و شماری از اهالی فرهنگ و انديشه زمانی که دستش به عرب و عجم بند بود او را مثلا از علی لاريجانی که هميشه گندم نمای جو و ذرت فروش قاطی ، بوده است متمايز ميکند در حاليکه با بعضی اصلاح طلبان عاشق ميز نيز فاصله دارد . در عين حال او پايور رژيمی است که حتی تجارب گذشته ی پيش از خود را به دقت مطالعه نميکند و به شيوه ای متوسل ميشود که نيم قرن پيش جواب نداد و سرانجام به رستاخيز منجر شد .
حزب سياسی در درجه اول نيازمند برنامه و سازمان و فضای آزاد است . حتی حزب در قدرت نيز در کشورهائی با نظامهای دمکراتيک بدون برنامه اصلا به قدرت نميرسد و بدون فضای باز سياسی امکان عرضه برنامه های خود و رقابت سالم را نخواهد داشت. هيچيک از کيانات سياسی موجود و در راه در کشورمان، از اين ويژگی های ضروری بهره ای نبرده است .
فکر نکنيد وضع ما در خارج بهتر از اين است . ماهم هنوز در برابرمان از حزب و تحزب به جز کلوبهای رفقا و همکاران قديمی و رويا پردازان چيزی نمی بينيم با اين حساب که هرکدام از اين کلوبها در درون خود دچار چنان اختلافهائی هستند که حتی مجال برگزاری يک نشست عمومی و يا مثلا کنگره ای را نداشته اند .
December 9, 2014 11:10 AM