August 20, 2018

پنجره ای رو به خانه پدری جمعه ۲۶ مرداد

nor4-300x160.jpg

این شماره از برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم. ابتدا یادی خواهیم نمود از خواننده نسل گذشته خانم الهه که در چنین روزهایی به هفت هزارسالگان پیوستند. سپس همراه با شما خوبان به گفتگو می نشینیم با میهمان عزیز برنامه امروز جناب آقای ستار خواننده محبوب و خوش صدا که دعوت ما را قبول کرده اند و به استودیو آمده اند :

دکتر نوری زاده : چون امروز سالگرد درگذشت الهه میباشد آیا خاطره ای از ایشان دارید؟

ستار: بله همان اوائل انقلاب بود یک شب به همراه شاهرخ جان و محمد حیدری به منزل من آمدند و تا پاسی از شب خواندیم و حال کردیم.

دکتر نوری زاده : در ایران هم ایشان را دیده بودید؟؟

ستار : خیر فقط یکبار به استودیو ساقی رفتم که اکبر گلپایگانی آنجا ضبط داشت و من صدایشان را گوش کردم.

دکتر نوری زاده : ستار جان خوش آمدی ، به عنوان یک هنرمند و عاشق ایران چه حالی شدی ، وقتی دیدی دارند ایران را میفروشند؟

ستار: این رژیم جهل و جنون آمده که مملکت ما را نابود کند و چهل سال است که این کار را میکند، دیگر خسته شده ام از اینکه اینهمه راجع به سیاست حرف زده ام میخواهم فقط برای مردم بخوانم.

دکتر نوری زاده : ندای شما برای مردم بخصوص جوانان ندای مهمی است مخصوصا وقتی پاره ای از وطنشان را جدا میکنند. در تمام زندگیت همه سبکها را خوانده ای کلاسیک، سنتی ، پاپ ، امروز که در این سن و سال هستی و موهایت سپید شده است به چه سبکی تمایل داری؟؟

ستار : من بیشتر دوست داشتم موسیقی کلاسیک ایرانی رو دنبال بکنم ولی بعنوان یک خواننده پاپ معروف شدم .در اولین اجرایم در شوی قریب افشار ترانه زندگی را خواندم اصل این آهنگ را یک خواننده کرد بنام سقایی خوانده است ، الان هم اگر اجازه بدهید یک آهنگ از خانم هایده برایتان میخوانم.

دکتر نوری زاده : چقدر هایده را میشناختی؟

من شب اولی که برای اجرای برنامه به دربار رفته بودم هایده را دیدم و آشنا شدم . وقتی خانم ژاله دولو زنگ زد من گفتم گران میگیرم ایشان گفتند من حالا راجع به پول صحبت نمیکنم ، هفته بعد به ملاقاتشان رفتم و ایشان گفتند من نمی خواستم پشت تلفن بگویم هفته آینده شاه و ملکه اینجا هستند وقتی این حرف را شنیدم دیگه پول از یادم رفت ، ایشان گفتند که باید اسامی نوازندگان برای چک امنیتی به ما داده شود و منهم این اسامی را به آنها دادم ،. خلاصه آمدیم و شب جمعه شد و به آنجا رفتیم ، ما را به گوشه حیاط راهنمایی کردند در گوشه حیاط هایده و سید کریم هم نشسته بودند ، آشنا شدیم .
نوبت من شد و من آهنگ زندگی را اجرا کردم و هایده مرتب میگفت چشماتو نبند . چشماتو باز کن ، به او گفتم چیکار به چشمای من داری ،. بعد از آن شاه مرا احضار نمود و گفت همین آهنگ زندگی را دوباره بخوان. وگفت تو چرا کم فعالیت میکنی و قصه خودم را گفتم ، این اولین شروع کار ما بود و خانم دولو هم پنچ تا هزاری به ما دادند.

چند بار برای شاه و ملکه خواندی ؟؟

ستار: خیلی اجرا داشتیم ما بعنوان خوانندگان دربار به حساب می آمدیم من و گوگوش و هایده مرتب آنجا برنامه داشتیم.

دکتر نوری زاده: در این ماجرا ها بود که ترانه شازده خانم را خواندی میگفتند که این آهنگ را برای والاحضرت فرحناز خوانده ای ؟

ستار: نه شاعر این ترانه هنوز زنده است و آهنگش هم از منوچهر چشم آذر هست و من با این آهنگ به اوج رفتم ، این دو برادر ناصر و منوچهر به گردن موسیقی ایران حق دارند،.

دکتر نوری زاده: توفوتبالیست هم بودی ، طرفدار کدام تیم بودی؟

ستار: من هنوز هم بازی میکنم در تیم هنرمندان و هیچ زمانی طرفدار رنگ لباس تیمها نبودم بیشتر هوادار بازی خوب بودم.

دکتر نوری زاده :در مجالس شاهانه که میرفتی تقاضای آهنگی هم از تو میشد؟

ستار : یکبار رئیس جمهور مکزیک آمده بود و به ما گفته بودند فقط پنج آهنگ بخوانیم،بعد از اتمام آهنگهایم دیدم یک تیمساری آمد و گفت شهبانو ترانه در به در شهرغم را در خواست کرده اند و من گفتم من پنج آهنگم را خوانده ام وایشان گفتند شهبانو خواسته اند و من هم اجرا کردم و گفتم روی حرف ایشان حرف نمیزنیم.

دکتر نوری زاده :با خود پادشاه هم حرف زدی ؟

ستار : بله یکبار در اردوی افسران در شمال شاهنشاه گفتند که تو مال اینجا هستی گفتم نه من دانشجو هستم و برای اجرای برنامه آمده ام و ایشان به شهبانو فرح گفتند این پیشرفت میکند،. خود شهبانو هم همیشه به من لطف داشته اند ، ایشان بعنوان یک زن ایرانی جایگاه والایی دارند. حتی همین رژیم نتوانسته است بر علیه ایشان حرفی بزند.

دکتر نوری زاده: شنیده ام که قرار است برایت برنامه بزرگداشت بگیرند ، من مطمئن هستم که تمامی خواننده گان هم نسل تو شرکت خواهند نمود و این چه رسم خوبی اس که ما قدر هنرمندان خود را بدانیم.
با ما باشید و پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظرشنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.

A Window to the Fatherland – Friday 17 August 2018

We begin tonight’s edition of A Window to the Fatherland with Dr. Alireza Nourizadeh reading one of his poems from the book of his collected works.

Dr. Alireza Nourizadeh:

We continue the program with paying tribute to the memory and works of the late legendary Iranian woman singer Mrs. Elahe, on this day, the anniversary of her death.

In that resect we dedicate tonight’s program to a friendly talk with another Iranian famous singer, Sattar, who has kindly accepted our invitation to appear on tonight’s program.

Dr. Alireza Nourizadeh:

Do you have any memory of meeting or working with the late Elahe?

Sattar:

Yes indeed I do. I remember that during the early days of the revolution one night she came to my house with Shahrokh and Mohammad Haydari and we all sang until early hours of the following day.

I had listened to her singing in Saghi Studios where she was practicing with the legendary singer Akbar Golpayegani.

Dr. Alireza Nourizadeh:

Thank you for joining us tonight. How do you feel about Iran’s situation these days?

Sattar:

This criminal and ignorant regime has only one mission and that is to make sure that it destroys our motherland. At times I am sick and tired of politics and just want to sing for our people.

Dr. Alireza Nourizadeh:

Your voice and songs are an inspiration to our youth, especially when you sing about the state of our motherland. You are a professional singer who has turned his hair into grey by going through years of artistic performances for your Iranian compatriots.

Sattar:

I always wanted to become a classical singer but ended up becoming a pop singer.

Dr. Alireza Nourizadeh:

How much did you know the late Heideh?

Sattar:

The first time I performed at the imperial court I met her and after I sang sheadvised me not to close my eyes during singing and I said to her why did you focus on my eyes instead of listening to my voice?

Then later the late Shah summoned me and told me that he liked my Life Song and if I could sing it again for him.

The Empress Farah always liked my Wandering Life song and I always had to sing it twice every time I performed at the imperial court.

On one occasion the late Shah asked me if I were from the northern city of Ramsar and I told him that I was only a student there. Then the Empress told the Shah “we must watch this young man, he will become a famous singer soon!”

لینک وبسایت:

http://iranefardalive.com/Archive/41694

لینک یوتیوب:

http://iranefardalive.com/Archive/41694

لینک دانلود:

https://vimeo.com/285504264

فایل صوتی:

https://vimeo.com/285504264

فایل صوتی کم حجم:

https://vimeo.com/285504264

گوگل درایو:

https://drive.google.com/file/d/1eyFGKBNXIuv2x9gOxNW5417yodhLINsL/view?usp=sharing

August 20, 2018 12:09 PM






advertise at nourizadeh . com