در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقایان هوشنگ کردستانی از اعضای شورای جبهه ملی ایران و عیسی خان حاتمی مدیر مجله ایران مهر خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
روسها آمدهاند، حالا بروید پرچم آمریکا را آتش بزنید / علیرضا نوری زاده
پوتین برای در آغوش کشیدن جمهوری ولایتفقیه روزشماری میکنند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ برابر با ۲۸ آوریل ۲۰۲۲ ۱۴:۴۵
باوجود شکست معنوی، بی آبروشدن ولادیمیر پوتین و ارتش روسیه در نبرد با ملتی سرفراز و شجاع، اوکراین ذرهذره به ویرانی مطلق میرسد. پریروز نوبت شهرهای ما در خوزستان بود که با توپها، موشکها و هواپیماهای عراقی، زیرو رو شود، دیروز حلب و حما و حمص و حاشیه دمشق و … با خمپارهها، بمبارانها و موشکهای روسها و الطاف مأموران ولیفقیه، حزبالله و هراز گاه ترکها و داعش، به ویرانی کامل رسید.
حالا نوبت اوکراین است. صدام حسین با سلاح روسها و گاهبهگاه سوپراتاندارها و میراژهای فرانسوي شهرهای ما را کوبید وهزاران تن را کشت. و دومی و سومی هم که روس مطلق بود.
در خانه پدری، نایب امام زمان و اتباعش چنان دل به ولادیمیر بستهاند که حتی تحمل یک مصاحبه را ندارند. سفیر اوکراین در تهران در مصاحبهای با روزنامه آسیا، بند از دل پردرد گشوده و گلهمند از موضعگیریهای جمهوری اسلامی سخنانی را عنوان کرده است.
حسین شریعتمداری نماینده سیدعلی خامنهای و بازجوی سابق و لاحق وزارت اطلاعات با نقل چند عبارت سرگئی بوردیلیاک، نوشته است: «سرگئی بوردیلیاک» در گفتوگو با ایرج جمشیدی مدیر بدسابقه روزنامه آسیا -که از سوی روزنامه شرق هم بازنشر شد- گفته بود: مردم عادی ایران از اوکراین حمایت میکنند. وقتی ماشین ما را با پرچم اوکراین میبینند فریاد میزنند: «اوکراین پیروز میشه… بعد از وقوع جنگ در اوکراین، همه کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه، کمکهای بشردوستانه زیادی فرستادهاند، اما از ایران حتی یک ریال نگرفتیم. مدتی پیش در جزیره قشم تانکرهای نفت را دیدم که منتظر مشتریاند. چه میشد چند تا از این تانکرها را از طریق لهستان و رومانی برای کمک به اوکراین میفرستادید.
در این صورت مایه غرورتان میشد که به یک کشور جنگزده کمک کردهاید. فرض کنیم سال آینده مشکلاتی در روابط با روسیه به وجود بیاید و سال بعد بخواهید مواد غذاییتان را از اوکراین تأمین کنید، اوکراین خواهد پرسید شما تاکنون کجا بودید؟ یک سال پیش که ما به کمکهای بشردوستانه شما احتیاج داشتیم، شما کجا بودید؟»
و بعد مطابق شیوه امنیتیهای کیهان ضمن حمله به سفیر از رفتار اوکراین در رابطه با سرنگونی هواپیمای مسافربری این کشور و کشتار ۱۷۰ انسان بیگناه، به کشور داغدار حمله میکند و یادش میرود که بسیاری از مسافران ایرانی بودند.
مرگ بر کی؟
۴۴ سال است فریاد «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» اهل ولایتفقیه گوش عالمی را کر کرده است. اگر مثلاً در یالقوزآباد بورکینافاسو مسلمانی از روی خر بیفتد و تلف شود، طوطیان سخنگو و کلاغان قلم و میکروفن در دست جمهوری ولایتفقیه فریاد وا اسلاما و وامصیبتا برمیدارند که بله کار کار شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و صهیونیستهای جنایتکار بوده و چون این برادر مستضعف آفریقایی نور ولایت در دل داشته شیطان بزرگ او را به شهادت رسانده است.
همزمان کشتار هزاران اوکراینی و پیش از آن سوری توسط سربازان برادر پوتین و تجاوز به نوامیس خاتونهای مسلمان حلب و اطرافش اصلاً باعث ناراحتی و آزردگی خاطر خطیر سیدعلی آقای رهبر و اتباع و اصحابش نمیشود. اگر هم کسی به کنایه حرف و سخنی به میان آورد بلافاصله با این پاسخ کلیشهای روبرو میشود که اولاً این سوریها به ظاهر و اسما مسلمانند وگرنه عکس امام راحل و جانشین او را حداقل در آشپزخانه خود نصب میکردند و مسکرات هم نمیخوردند. اینها عوامل آمریکای جهان خوارند.
حسن نصرالله حزباللهی عطسه میکند، سیدعلی آقا شب خوابش نمیبرد، میرزا علی اکبرخان طبیب حضور و یا دکتر علیرضا مرندی پدررا به عیادت میفرستد، اما حتی نیمنگاهی به پیکر سوراخ سوراخ شده صدها شهروند اوکراینی نمیاندازد که هر روز دهها نمونه آن در روزنامههای بینالمللی به چاپ میرسد و یا در تلویزیونهای ماهوارهای عرضه میشود.
معروف بود کبوتر با کبوتر باز با باز میپرد، حالا اما کلاغ با لاشخور میل پرواز دارد. نکتهای که در این میان جای شگفتی دارد و در عین حال آشکار میکند هر که خود و یا اجداد طاهرینش در حزب طراز نوین، جرعهای از آب رودخانه «مسکوا» نوشیده باشد، نمیتواند، سر از سرسپردگی برتابد.
به عبارت دیگر فرقی نمیکند ارباب کرملین لنین باشد یا بولگانین، استالین باشد یا آندرپف، گورباچف باشد و یا ولادیمیر پوتین (البته پدر کیانوری در کتاب خاطراتش گورباچف را از اهل بیت نمیداند و معتقد است حضرتش عروسک آمریکائیها بود که به آرمانهای حزب و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی خیانت کرد و دستآخر نیز سرخشت نشست و یلتسین را زائید).
وقتی میبینم بعضی از دوستان چپ چنان از لگداندازیهای گاهبهگاه پوتین به سوی آمریکا و اروپا به وجد میآیند که برای پوتین سه بار صلوات میفرستند و جهت سلامتی و پیروزیش سفره ابوالفضل نذر میکنند، سادهترین دلایل دلبستگی اهل ولایتفقیه به روسها را درک میکنم. در واقع مسکو بار دیگر جایگاه بینالمللی خود را به عنوان قبله کوتولههای سیاسی از تیره رئیسی و خامنهای و بشارالاسد و مورالس و… تثبیت کرده است. کوتولههای سیاسی البته فقط آنها نیستند که بر اریکه قدرت تکیه زدهاند، بلکه همه آنهایی را شامل میشود که هنوز هم به ضریح مرحوم اتحاد شوروی سابق دخیل میبندند و بر این باورند که پوتین میتواند گره از بخت فروبسته آنها بگشاید و با معجزههایی که در آستین دارد آمریکای جهانخوار را با سه تا فوت به خاک سیاه بنشاند.
امروز روسیه بار دیگر در هیئت همان خرسی ظاهر شده که جای دندانهایش بر میهن ما حداقل از عهد خاقان مغفور، باقی است. اگر دیروز ۱۷ شهر قفقاز و بخشی از شمال خراسان و دهکده فیروزه را بالا کشیدند و بعد در جریان جنگ جهانی دوم آمدند و بیرون کردنشان کار حضرت فیلی چون قوامالسلطنه بود وگرنه آذربایجان و کردستان و زنجان و قزوین را بالا کشیده بودند. وابستگانشان هم که شناسنامه ایرانی داشتند، منهای آنها که به امید رویت بهشت خانه پدری را ترک گفته و میهمانان دائی جان یوسف شدند (و چه ها کشیدند که شرح احوال هر کدام حکایتی است که خون به دیده میآورد)، طی دوران پس از جنگ جهانی دوم تا روزهای عابد شدن و نماز جمعه رفتن و دعای کسا خواندن، معروف حضورتان هستند.
رویای پتر کبیر برای اینکه سربازانش پای خود را در آبهای گرم خلیجفارس بشویند به برکت روی کار آمدن نظام ولایتفقیه تحقق یافت و از سوی دیگر دریای مازندران را که حتی در دوران ضعف ایران در عهد قاجارها، حاکمیت ایران دستکم اسما بر نیمی از آن برقرار بود فعلاً نیمهکاره بالا کشیدهاند و به همراه اقمار خود از ۵۰ درصد سهم ما یازده درصد را پشت قباله وصلت خود با جمهوری ولایتفقیه کردهاند.
ما چه نفعی از این رابطه بردهایم به جز خریدن بنجلهایی که نه به درد دنیامان میخورد نه به کار آخرت ما. در زمانی که اقتداری داشتیم و زبانی گویا، البته روسها منبع خیر شدند و در مقابل دریافت گاز، ذوبآهن را به ما دادند. اما امروز که در موضع قدرت نیستیم، با فلاکت ۷۰۰ میلیون دلار به آنها میدهیم تا ۴۰ تا منظومه موشکی ضد هوایی به ما بفروشند آن هم نوع پستتر آن را که روی سکوهای متحرک کار گذاشته میشود.
دو میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار دادیم سه زیردریائی کیلوکلاس با تکنولوژی جنگ جهانی دوم خریدیم و نام عربی طارق را روی آن گذاشتیم تا در چاه بهار و بندرعباس خدمهاش کنگر بخورند و لنگر بیندازند. در طول سالهای پس از جنگ ما بیش از ۲۰ میلیارد دلار از روسها اسلحه خریدهایم و بابت نیروگاه اتمی بوشهر نیز کموبیش حدود ۱۲ میلیارد دلار از آغاز دهه ۹۰ قرن گذشته میلادی به روسها پرداخت کردهایم.
قبل از انقلاب کارشناسان و مهندسان روسی که در طرح ذوبآهن اصفهان مشارکت داشتند کاملاً تحت کنترل بودند و در هتل ساحل اصفهان اقامت داشتند. یادم هست صاحب این هتل که از چهرههای سرشناس اصفهان بود (آقای سجاد) هرگونه خلافی را از میهمانان روس خود گزارش میکرد. حالا اما روسها همهجا هستند. صدها تن از آنها به همراه خانوادههایشان در بوشهر اقامت دارند و در صنایع نظامی ما تعداد کارشناسان روس و اوکراین و بلاروس از ۳ هزار تن افزون است. علاوه بر این صدها دانشجو و عناصر سپاه پاسداران در روسیه درس خوانده و میخوانند و خیلی از آنها از طرق گوناگون با مقام مقدس امامزاده K.G.B دیدار داشته و اغلب در بازگشت ارتباط خود را با امامزاده مربوطه حفظ میکنند.
به گفته یکی از افسران سپاه که با ابراز نگرانی از حضور گسترده کارشناسان نظامی و امنیتی روسیه در ارتش و سپاه، میگفت، بیش از ۵۰۰ تن از خلبانان و کمکخلبانان ارتش و سپاه نزد روسها آموزش دیدهاند و این رقم در مورد افسران و درجهداران واحدهای زرهی (تانک و توپخانه) و واحدهای موشکی به بالاتر از ده هزار تن میرسد.
روسها آمدهاند. حالا با نیروگاه اتمی، خوشنشینی ۲۵ سالهای را که عمر متوسط این نوع نیروگاههاست برای خود تضمین کردهاند ضمن اینکه، با خرید هواپیماهای میگ و سوخوی و ایلیوشین و آنتونف و تانکهای تی ۷۲ و تی ۸۰ و مدلهای قدیمیتر تی ۶۲ و تی ۵۵ و تی ۵۴ و زرهپوشها و نفربرهای روسی، تا سالها گرفتار لوازم یدکی و وسایل روسی خواهیم بود.
البته در این میان K.G.B بیکار نیست، هماکنون در جمع دیپلماتها و کارکنان سفارت روسیه در تهران که دیرگاهی است همگی زیر آسمان پارک اتابک در آپارتمانهایی که در مجتمع سفارت ساختهاند گرد هم جمع شدهاند، حداقل بیست افسر K.G.B گرم فعالیت و به دام انداختن آدمهای مستعد در درون دستگاههای رژیم هستند. علاوه بر این بین وزارت اطلاعات جمهوری ولایتفقیه و K.G.B قرارداد همکاری و تبادل اطلاعات از زمان وزارت فلاحیان برقرار است.
راههای اقرار گرفتن مدرن از زندانیان و سر به نیست کردن دشمنان اسلام ناب انقلابی محمدی از سوی استادان و کارشناسان K.G.B در دانشکده جلیله امام باقر وزارت اطلاعات و نیز تشکیلات اطلاعات سپاه آموزش داده میشود. روسها در جمع هیئت حاکمه نوکران با نفوذی پیدا کردهاند. و اغلب از همان روشهای قدیمی برای به دام انداختن افراد استفاده میکنند. روسها آمدهاند، حالا برویم پرچم آمریکا و اسرائیل را آتش بزنیم، چند شعار مرگ بر آمریکا سر دهیم و دلمان خوش باشد که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما روسها میتوانند…
برای من بعد از نیم قرن نوشتن و خواندن و گفتن؛ تردیدی نمانده است که روسها دوستان ما نیستند. پیش چشمشان ایرانی در چنگ را هوسناکترین لقمه میدانند و برای در آغوش کشیدنش روزشماری میکنند.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، به گفتگو با آقای محمدرضا شاهید خواهیم نشست و در ارتباط با انتخابات فرانسه با ایشان به تبادل نظر خوهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل اعتراض دانشجویان به حراست دانشگاه، دور پنجم مذاکرات جمهوری اسلامی و عربستان، جنگ اکراین و کمک مالی آمریکا، انتخاب مجدد امانوئل مکرون به ریاست جمهوری فرانسه و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر مهران براتی معاون سیاسی شورای گذار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
به دنبال دکتر نجیب و احمدشاه مسعود از تهران تا کابل / علیرضا نوری زاده
هیچ دو ملتی اینگونه در پیوند جاودانه با هم و در عین حال جدا از هم نبودهاند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ برابر با ۲۱ آوریل ۲۰۲۲ ۱۵:۱۵
جدایی افغانستان از ایران هرگز جدایی دلها و جانها را بین دو ملتی که مشترکاتشان هزار بار بیش از مفترقات آنهاست به وجود نیاورد. از حمله آخرین ایران به هرات برای باز پسگیری امارت هرات از چنگ بریتانیا، عموی ناصرالدینشاه، سرانجام در سال ۱۲۳۶ خورشیدی برابر با ۱۸۵۷ میلادی ناچارشد جدائی هرات را رسماً و نه قلبا بپذیرد. تا سالهای دوستی در عصر پهلوی و امانالله خان و نادرشاه و از همه مهمتر محمدظاهرشاه دوستانی صدیق بودیم. تا آنجا که شاه فقید در پی کودتای سردار داود خان پسرعم ظاهرشاه که در سفر ایتالیا بود، به سفیر ایران در رم دستور داد خانهای در شأن پادشاه برای او و ملکه بلقیس و فرزندانش بخرد. مقرری در حق آنها برقرار کرد که مرحوم علم به تفصیل به آن پرداخته است.
هیچ دو ملتی اینگونه در پیوند جاودانه با هم و در عین حال جدا از هم نبودهاند. برادر متمکن (ایران) تا پیش از آنکه انقلابی با رنگ و طعم مذهبی؛ دین و مذهب را فراتر از تاریخ قرار دهد همه گاه دستی بخشنده و دلی پر از عاطفه و مهر در برابر برادر تنگدستتر داشت.
بدون تردید اگر در ایران انقلابی رخ نداده بود افغانستان چهار دهه گرفتار اشغال و جنگ داخلی نمیشد. شاه در برابر اعتراض علم در باب واگذاری سرنوشت هیرمند به افغانها همه گاه میگفت باید آنها را کمک کنیم تا به دام روسها نیفتند. روزی که دولت داود خان با کودتای خونین تره کی و افسران چپی سرنگون شد روزنامه اطلاعات در یک اقدام شگفتیبرانگیز ویژهنامه روزنامه انیس چاپ کابل روز دوم کودتای تره کی را که من به زندهیاد صالحیار دادم؛ او با تیتر «کاخ ظلم نادرشاهی سرنگون شد» به عنوان ضمیمه منتشر کرد. این اقدام آشکار میکرد که جامعه روشنفکری ایران از رویداد افغانستان شادمان است.
دکتر نجیبالله؛ بزرگمردی بود مثل زندهیاد دکتر شاپور بختیار، دیرسالی است هموطنانش بر از دست دادنش افسوس میخورند، مردی که افغانستان را در جاده پیشرفت و تحول انداخت و گاه ریاستش وقتی به کابل رفتم از دیدن دختران و پسران جوانی که در کنار هم به دانشگاه میرفتند، در چایخانهها گرم گفتگو بودند، از دیدن خانم دکتر آناهیتا که بر کرسی وزارت نشسته بود، از دیدن صف طولانی سینماها، از مشاهده نمایش اتللو در تئاتر فرهنگ و هنر کابل، از تماشای تلویزیون که آهنگهای گوگوش و احمد ظاهر و مهوش را پخش میکرد به شگفتی بودم.
حکایت سفرم به افغانستان در آن روزهای دهه پایانی قرن بیستم از این قرار بود که روزنامه صوت الکویت که صدای رسمی دولت قانونی کویت در ماههای تجاوز عراق و اشغال کویت بود، تصمیم گرفت مرا به اتحاد شوروی از هم پاشیده شده؛ و کشورهای تازه مستقل آسیای میانه و قفقاز بفرستد.
به دکتر رمیحی روشنفکر برجسته کویتی و سردبیر نشریه گفتم بد نیست سری هم به افغانستان بزنم دلم برای دیدن احمدشاه مسعود و دکتر نجیب الله تنگ شده بود نه تنها رمیحی موافقت کرد بلکه یک کیف گرانبها به من داد که در آن تلفن ماهوارهای، فاکس و ضبط و دوربین فیلمبرداری نصب شده بود.
از حیرتان دوستی آمد و در خم جادههای کوهستانی و درهها، سرانجام به بدخشان و پنجشیرمان برد. دو روز در حضرت دوست بودم. احمدشاه مسعود و یارانش در آن شرایط سخت و سنگین میهماننوازی تاجیکها را به کمال نشان دادند. گفتم به کابل میروم و دکتر نجیبالله را میبینم آیا پیامی برایش دارید؟ گفت بهترین راه برای جلوگیری از خونریزی و ویرانی بیشتر کشور کنارهگیری او و سپردن امور به مجاهدین است من خود به همراه استاد ربانی به کابل میآییم.
با کمک او و دلاورانش به نقطهای رفتم که تیم نجیب ما را استقبال کرد. در کابل به مقر دکتر رفتم.
آن شب که دکتر و همسرش بانوی اول افغانستان که او نیز پزشک بود در خانهشان با کابلی پلو و جوز و شراب از من پذیرائی کردند و تا بامدادان از فاجعه اسلام ناب انقلابی محمدی، آن روزها در دو وجه ولایتفقیهی و گلبدینیاش گفتیم. (دریغ که به دست عبدالرشید دوستوم و البته تمایل آمریکا؛ پیوند نجیب و احمدشاه مسعود عملی نشد) و…
با خروج ارتش سرخ از افغانستان و روی کار آمدن دولت مجاهدین، جمهوری اسلامی با اشتیاق حکومت چندپاره مجاهدین را به رسمیت شناخت اما، بهجای آنکه یار شاطرشان شود بار خاطرشان شد. از یکسو توپهای سنگین به گلبدین حکمتیار میداد تا کابل را بکوبد حال آنکه مثلاً نخستوزیر حکومت تازه بود و از سوی دیگر به اختلافافکنی بین تاجیکها به رهبری برهانالدین ربانی و شیعیان به رهبری مرحوم عبدالعلی مزاری و ازبکها و…مشغول بود. نماینده ویژه افغانستان علاءالدین بروجردی که پسکوچههای نجف را مثل کف دست میشناخت اصلاً آگاهی از افغانستان نداشت.
سرانجام با بالا رفتن پرچم طالبان در کابل و پایان خونین و شرمآور زندگی دکتر نجیب الله (طالبان با یک افسر اطلاعاتی از آ-اس آی پاکستان به سراغ نجیب که در دفتر سازمان ملل بست نشسته بود رفته بودند تا سند واگذاری ۹۹ ساله باریکه مرزی با چین را امضا کند و چون چنین نکرد برخلاف هر رسم و آئینی او و برادرش را به درختی آویختند) ۷ روز پیکر دکتر نجیب الله و برادر نوجوانش که برای دیدن او به کابل رفته بود به شکل معلق آویزان بود.
جمهوری اسلامی خود را در برابر دشمنی دید که اسلام ناب را در وجه سنیاش نمایندگی میکرد. این بار ترفندهای کهن به کار نمیآمد. بروجردی در مزار پیامهای مهرآمیز رهبران رژیم را برای کسانی میبرد که نیمی از مسئولیت شکست از طالبان را متوجه جمهوری اسلامی میدانستند. سردار بزرگ احمدشاه مسعود هم بارها پیش از شهادتش به دست طالبان و القاعده به بروجردی گفته بود نوشداروی پس از مرگ سهراب به کار ما نمیآید.
روزی که طالبان به مزار شریف حمله برد فریادهای الغیاث مزاری و یارانش گوش شنوایی در تهران پیدا نکرد و طالبان وحشیانهتر از آنچه با نجیب الله کردند عبدالعلی مزاری را به زنجیری از یک هلیکوپتر آویختند. پس از آن جهاد علیه شیعیان را آغاز کردند.
روزی رانندگان ایرانی را به اسارت گرفتند و روز دیگر کارکنان کنسولگری ایران را به شیوه ذبح اسلامی سر بریدند. در تهران بهزاد نبوی اصلاحطلب چپ زده خواهان دوستی با طالبان و تشکیل جبهه ضد آمریکا شد و علاءالدین بروجردی طالبان را دستاموز آمریکا خواند. ۱۱ سپتامبر حساب مردم ایران را که شمع به دست و اشک بر دیده با مردم آمریکا همدردی کردند از حساب حکومتی جدا کرد که با تئوری نفرت برانگیزش مدعی شد جنایت القاعده با همدستی آمریکا رخ داده وگرنه چرا تعداد قربانیان یهودی حادثه کمتر از ۴۰۰۰ تن بود؟
طالبان را آمریکا با کمک نیروهای جبهه شمال که داغدار سوگ احمدشاه مسعود بودند سرنگون کرد. آقای محمدجواد ظریف نماینده ویژه شد و جای بروجردی را گرفت.
در بن آلمان همدلی او با نماینده ویژه آمریکا آقای خلیل زاد افغانی الاصل به تشکیل حکومت ائتلافی منجر شد که زمام امور را بعد از طالبان به دست گرفت. ظاهراً تهران به آرزویش رسیده بود. دشمنی سرسخت سرنگون شده بود و دوستانی قدرشناس به قدرت رسیده بودند؛ درعین حال تقاضای ولیفقیه برای منع جلوس شریفترین رهبر افغان محمد ظاهرشاه بر تخت سلطنت با مزاج آمریکا و نمایندهاش خلیل زاد، دمساز بود.
این دومین بار بود که افغانستان درگیر توطئهای شوم بخت رسیدن به آرامش و توسعه را از دست داد. رژیم ولایتفقیه البته تظاهر به دوستی میکرد و در عهد احمدینژاد دلارهای آکبند در کیسه پلاستیکی به دست مهمانان بلندپایه افغان میداد؛ …اما در نظام ولایتمدار آنچه اعتبار ندارد عهد و پیمان و دوستی و همدلی است.
چنان شد که در عین اظهار دوستی و تعهد به یاری رساندن به افغانستان از کمک به دشمنان حکومت کابل نیز دریغ نداشت. یک چند گلبدین در کنف حمایت سپاه در تهران کنگر خورده و لنگر انداخته بود و چندی بعد تلاشها روی شکاف انداختن در حزب وحدت متمرکز شد. تنها هوشمندی استاد خلیلی مانع از تحقق طرحهای سپاه قدس در کشورش شد.
سفرهای پرزیدنت حامد کرزی به تهران و دیدارهای خاتمی و سپس احمدینژاد ازکابل گو اینکه بیانیههای دلنشینی به همراه داشت اما در عمل سیاستهای دوگانه و سرشار از نفاق رژیم اسلامی ایران مانع از آن بود تا پیوندهای هزاران ساله دو ملت برادر بار شیرین بیاورد.
فراتر از این تأثیر، رفتار موهن دولت ایران با شهروندان پناهنده افغان که اغلب جان و جهانشان ایران بود و در سالهای پس از جنگ ایران و عراق در سازندگی کشور نقش چشمگیر داشتند اما هنوز اجازه ندارند فرزندان خود را در ایران به مدرسه بفرستند در فاصله انداختن بین دو ملت همدل طی سالهای اخیر کاملاً مشهود است.
حضور ایران در کنفرانس ویژه افغانستان در لاهه بدون آنکه ارادهای نزد هیات حاکمه برای برقراری روابطی دور از شائبه و تزویر وجود داشته باشد حضوری بینتیجه خواهد بود. ایران پیش از این نیز در اکثر نشستهای بینالمللی مرتبط با افغانستان شرکت داشته است بیآنکه از این حضور خیری نصیب افغانها شود.
این بار بعضی از کارشناسان بر این باور بودند که چون دعوتکننده آمریکا است شاید رژیم ایران فاصله قول و عملش را کمتر کند اما دریغ از یک همدلی مختصر. طی بیست سال رژیم میتوانست یار شاطر ملت افغانستان باشد اما بار خاطر شد. استاد خلیلی را برنمیتافت در مقابل میلیونها دلار به آصف محسنی میداد تا تلویزیون روضهخوانی و «امام امام خامنهای رهبر اولاد علی»، راه بیندازد.
از ۲۰۱۷ پنهانی و از دو سال بعد آشکارا سر برشانه قطر گذاشت و طالبان را تیمار کرد. امروز هم طالبان را تالی عقبماندهتر خود میداند که رسماً گفتهاند با جمهوری اسلامی همپیالهاند. گاهی فکر میکنم اگر خمینی در ۲۲ بهمن ۵۷ به تخت ننشسته بود امروز نه فقط ایران بلکه افغانستان و عراق و لبنان و سوریه سرنوشت دیگری داشتند.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، ابتدا نگاهی به بن بست برجام و نقش خائنانه روسیه خواهیم افکند. سپس اشاره ای به طرح دوم پوتین در شرق اکراین خواهیم نمود و در ادامه شما را از دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای آگاه خواهیم ساخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، ابتدا نگاهی به سالروز ارتش و اعتراضات بازنشستگان خواهیم افکند، سپس اشاره ای به اظهارات فائزه هاشمی و تاج زاده خواهیم داشت و در ادامه شما را از دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای آگاه خواهیم ساخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای دکتر کاظم کردوانی نویسنده و جامعه شناس خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
دگردیسی معکوس سید حسینی خامنهای از اخوان و شفیعی تا اصغر حجازی و وحید حقانیان / علیرضا نوری زاده
آیا ایران ولی فقیه ثالث را پذیرا خواهد شد؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۱۴ آوریل ۲۰۲۲ ۲۰:۴۵
شناخت رهبر جمهوری اسلامی تا روزی که مجبور به ترک خانه پدری شدم و آشنایی دیرینه با او (بهدلیل آشنایی پدرم با مرحوم میرزاجواد تبریزی، پدرش و نیز محبت پدرم و استاد بزرگوارم علامه دکتر احمد مهدوی دامغانی و مرحوم محمدتقی شریعتی به او که در نتیجه پای مرا نیز به دایره آشنایان سید بازکرد) هیچ امتیازی برای من بههمراه نداشت بلکه همین آشنایی مدتها زبان مرا به او کمی کند کرده بود.
در نخستین هفتههای رهبریاش، نامهای مفصل به او نوشتم که در کتابم «از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه» متن کامل آن آمده است. یک بارنیز شعری سروده بودم به مناسبت زادروز مهر آریایی و مسیح بن مریم عمرانی که در آن اشاره کردم که «کاجی نشاندی به خانه … تا آنجا که؛ قلبت ولی جای دیگر؛ برقلههای دماوند» آقای خامنهای میان همه نوشتهها و شعرهای من روی این یکی انگشت گذاشت که … عجیب است آقا رفت لندن سنتهای ایرانیاش را فراموش کرد و برای بچه سیدها جاج میگذارد.
پاسخ کوتاهی دادم که سیدنا به یاد دارم که شعر میخواندی، ندیدی که نوشته بودم میلاد مهر و مسیح است و اینکه «پربرف شد کاج کوچک / قلبت ولی جای دیگر / برقله های دماوند»، این آخرین تبادل حدیث بود تا اینکه ایشان در نمایشگاه کتاب، با دیدن حماسه فلسطین برگزیده شعرهای محمود درویش کتاب را ورق زدند اما تا چشمشان به نام مترجم خورد که صاحب این قلم بود کتاب را پرت کرد و رد شد.
آن سید علی خامنهای که میشناختم با مقام معظم رهبری، امام خامنهای، ولی امر مسلمانان جهان، تفاوتهای عجیبوغریبی دارد. در بین اربابان قدرت دگردیسی بسیاری از آنها را دیدهایم که عکس صیروره عرفا بودهاند، اما از سید علی حسینی بعید بود دگردیسی معکوس داشته باشد. اشاره به حضرت مولانا که ،
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان سرزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چو ارغنون
گویدم کانا الیه راجعون
من با شناخت کهن از او، باور میکنم همان شبی که هاشمی رفسنجانی او را بر تخت نشاند دگردیسی معکوس صورت گرفته است. او در خبرگان گفت، بی آنکه جنبه تظاهرش را نفی کنم، باید خون گریست که من برای چنین منصبی انتخاب شدهام – نقل به مضمون – ولی از فردا قصه دگرگون شد و میگویم چرا؟ تنها یک ماه پس از ولایتش، آقای خامنهای همه آنها را که در روزگار ریاستش همراه و همدلش بودند از میرسلیم گرفته تا موسوی گرمارودی … از درگاه ولایت راند چرا که آنها روزگار ذلتش را به دست خمینی و میرحسین موسوی شاهد و همراه بودند.
سید علی حسینی خامنهای برخلاف آیتالله خمینی که تا آخرین لحظه عمر تکیه بر تودهها و جاذبه مذهبی و شخصیت خود داشت، چون نه جایگاه دینی و انقلابی خمینی را داشت و نه از نظر شخصیتی دارای اعتمادبهنفس خمینی، و قدرت و جاذبه او بود، تکیهگاه خود را بر روی دو محور امنیتی و نظامی قرار داد.
ورود دو تن از معاونان وزارت اطلاعات، محمدی گلپایگانی و سید اصغر حجازی، به دفتر رهبری و احراز بالاترین مقام در دفتر او، نخستین نشانه تغییر تکیهگاهها با رفتن خمینی و آمدن خامنهای بود. رهبر جمهوری اسلامی که در دوران نمایندگی خمینی در وزارت دفاع و سپس دوران ریاست جمهوری روابط نزدیکی با ارتشیها برقرار کرده بود و با شماری از ارتشیها از قبیل علی صیاد شیرازی، قاسم علی ظهیرنژاد، سعدی حسنی، علی شهبازی، محمد سلیمی و… روابط بسیار نزدیکی داشت.
در مقام ولایت عظما در یک چرخش ۱۸۰ درجهای دل به سپاه بست و به تحبیب و تقدیر از فرماندهان سپاه پرداخت. در این مرحله مرتضی رضایی، محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، غلامعلی رشید، علیرضا افشار، سیفاللهی، ایزدی، احمد وحید، احمدی مقدم، در کنار سرلشکر بسیجی دامپزشک فیروزآبادی و علی شمخانی که اولین سپاهی بود که با درجه دریاداری، فرماندهی نیروی دریایی ارتش را به عهده گرفت و در دومین دوره ریاست هاشمی رفسنجانی و ظاهر شدن آثار نقار و کدورت در روابط سید و شیخ، سردار حجازی فرمانده بسیج و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس نیز به جمع حاضران جلسات پنجشنبه شب خامنهای پیوستند، جلساتی که در ساعت آخرشب با خروج غیرنظامیها و پیوستن چند چهره امنیتی (سعید امامی، مصطفی پورمحمدی و اصغر حجازی، و بعد از جریان قتلهای زنجیرهای و از بین رفتن سعید امامی، یکچند دری نجف آبادی و جواد آزاده و سپس ایروانی و محسنی اژهای و البته مجتبی خامنهای و محمدی گلپایگانی) بهمرور عنوان «اتاق فکر رهبری» به آن اطلاق شد.
سپاه بعد از جنگ و مرگ خمینی و صاحب درجه و لقب تیمساری شدن حدود نود تن از فرماندهانش و بالاگرفتن کار اطلاعات سپاه با همدلی و همکاری کامل وزیر سابق اطلاعات، علی فلاحیان، با سپاه و ارگانهایش، با ماموریتهای تصفیه سران و فعالان اپوزیسیون در خارج که عوامل سپاه قدس و اطلاعات سپاه آنها را انجام دادند، میخ خود را برزمین کوفت.
سپاه و دستگاه اطلاعاتش زندهیادان، دکتر عبدالرحمن قاسملو که در حال مذاکره با نمایندگان رفسنجانی بود و دکتر شاپور بختیار در شرایطی که فرانسوا میتران، رئیسجمهوری فرانسه، برنامه سفر خود به تهران را اعلام کرده بود، دکتر صادق شرفکندی ، دکتر برومند ، فریدون فرخزاد و ۱۸ مخالف دیگر را بدون مشورت با رئیسجمهوری وقت و با دستور مستقیم رهبری به قتل رساند. فلاحیان که ظاهرا خود را بیاطلاع نشان داده بود، بعدها مطابق اعترافهای سعید امامی و اکبر خوشکوشک و مرتضی قبه، در تمام مراحل طرحریزی و اجرای ترورهای مورد اشاره، مشارکت مستقیم داشت.
طرح دیگری نیز که اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات بدون اطلاع دولت، آن را به انجام رساندند و رفسنجانی نیز بعد از قتلهای زنجیرهای به آن اشاره کرد موضوع انتقال یک خمپارهانداز بزرگ به بلژیک برای ارسال آن به آلمان و یا فرانسه و مورد حمله قرار دادن ستاد مجاهدین خلق بود. (البته هاشمی رفسنجانی کسی است که در جریان قتلهای زنجیرهای توصیه کرده بود یک قاچاقچی را بگیرند و بهعنوان عامل اسرائیل و رهبر شبکه ترور مخالفان رژیم، بعد از گرفتن اعتراف !! اعدام کنند)
بعد از دوم خرداد، فرماندهی سپاه که با شگفتی، رای دادن ۹۰ درصد سپاهیان به خاتمی را شاهد بود، در برابر ملامت و توبیخ خامنهای به چارهجویی نشست و با این تصمیم که زمان ورود سپاه به میدان سیاست و تشکیل یک بازوی مردمی قدرتمند که بتواند در کارزارهای سیاسی نقطهنظرهای فرماندهی و رهبری را عملی کند فرا رسیده است و همزمان با اقدام خاتمی و اصلاحطلبان به بایکوت محسن رضایی، محسن رضایی از فرماندهی کنار کشید و جای خود را به یحیی رحیم صفوی، جانشین خود داد که هم محبوبتر از او در میان بچههای سپاه بود و هم حساسیتهایی که درباره محسن رضایی وجود داشت در رابطه با او به چشم نمیخورد.
در رابطه با بازوی مردمی پرتوان، فرماندهان سپاه در هماهنگی با حسن فیروزآبادی و غلامعلی رشید و عبدالله نجفی در ستاد کل نیروهای مسلح، نخست بخشی از نیروهای کادر بسیج را با برگذاری دورههای آموزش سیاسی و امنیتی، برای ایفای نقش تازه خود آماده کردند، بخش دیگری از بسیجیها در مرحله بعدی بهعنوان زنبورهای کارگر کندوی قدرت، در دو نقش سرکوبگر وحشتآفرین و سیاهیلشگر قدرت ظاهر شدند.
در دوران خاتمی، فرماندهی سپاه در جریان ۱۸ تیر و اخطاریهای که برای خاتمی در پی دیدار ۲۵ تن از فرماندهان با خامنهای فرستاده شد، حضور خود را در مرکز تصمیمگیری نشان داد. از آن پس، سپاه با بهرهبرداری از وحشت خامنهای و نگرانی مافیای حوزه و بازار، روزبهروز حضور خود را در همه صحنههای سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و بهطور طبیعی نظامی گسترش داد و گو اینکه در جریان انتخابات هفتمین دوره مجلس سپاه توانست در پرتو ائتلاف با اصولگرایان جوان و به صحنه آوردن چهرههای پشت پرده ارگانهای امنیتی و اقتصادیاش، بیش از ۹۰ کرسی در مجلس را تسخیر کند، اما در انتخابات نهمین دوره ریاستجمهوری، سپاه نیز دچار اشتباه محاسباتی شد و در حالی که بخش عمدهای از کادرها و فرماندهی سپاه در پشت سر محمدباقر قالیباف قرار گرفته بودند (حضور مجتبی خامنهای در کنار قالیباف برای سپاه مسجل کرده بود که پدرش نیز دعای پیروزی را در گوش سردار خوانده است) در هفته پایانی مبارزات انتخاباتی، فرماندهی سپاه ناچار شد که تغییرموضع بدهد و نیروی خود را برای حمایت از احمدینژاد به میدان آورد.
با اینهمه، بعد از پیروزی احمدینژاد، سپاه با چند حرکت مهم بار دیگر موفق شد دامنه حکومت پادگانی را در همه سطوح و گسترهها توسعه دهد. مهم این بود که کنترل «اتاق فکر» رهبری را در دست داشته باشد و از سوی دیگر، عایداتی به جز بودجه دولتی در کیسه داشته باشد. با شکست احمدینژاد برای کنترل کامل وزارت نفت و سرنگونی سعیدلو و صادق محصولی در مجلس آشکار شد که پشت پرده، توافق اصولی بین رهبری سپاه و سیدعلی آقا حاصل شده است و به برکت افزایش درآمد نفت، امکانات مالی دستگاه معدلت گستر دربار سلطان فقیه، و تشکیلات بیحد و مرز سپاه پاسداران و ارگانهایش افزایش خواهد یافت. احمدی نژاد خیلی زود این را فهمید و وزارت نفت را به سردار رستم قاسمی سپرد که طی دوسال حدود دوملیارد دلار از معاملات پنهان و نامشروع به جیب زد. سپاه در طول دولت دوم احمدی نژاد عملا کنترل ۱۱ وزارتخانه، ۳۴ سفارت و کنسولگری و دفاتر فرهنگی در خارج، سه بانک، بورس تهران، ۸۹ واحد صنعتی بزرگ و متوسط، حداقل ۳۰ درصد از حوزه واردات را در دست گرفت. در همین مدت سپاه چهار قرارداد بزرگ نفت و گاز از جمله دو مرحله از پروژه پارس جنوبی، ۱۴ قرارداد ساخت و ساز بزرگ (جاده سازی، بنای سد و مجتمع مسکونی) را امضا کرد.
با داشتن ۶۰ بندر غیرقانونی و بخشی از فرودگاههای پیام و امام خمینی، سپاه همه نوع جنس از تولیدات صنعتی و برقی و الکترونیکی تا وسایل و تجهیزات خانه، مشروبات الکلی، سیگار، مواد مخدر، مواد خوراکی و… را به کشور وارد و یا به خارج صادر میکرد (که امروز نیز در ابعادی گستردهتر ادامه دارد). اینک بخش اعظم تجارت با افغانستان، پاکستان، آسیای میانه، شمال قفقاز و به ویژه عراق در اختیار سپاه پاسداران است. در کنار توسعه نفوذ سپاه در ارکان قدرت و بالا گرفتن آرزوها و رنگارنگی رویاهای فرماندهانش، دو شخصیت دیگر روزبهروز بیشتر و بیشتر در مزاج آقا تاثیرگذار و بر مزاج مبارک سایه انداختهاند. این هردو طبیباند، یکی «علی اکبر ولایتی» با ۱۵ سال سابقه وزارت خارجه و دومی با سابقه چند سال وزار بهداشت «علیرضا مرندی»، که خیلی زود آقازاده آمریکا تحصیل کردهاش هم مترجم خاص بارگاه ولایت شد و هم توجیهگر سیاستهای خامنهای در تلویزیونهای آمریکا و الجزیره قطر.
(تجربه ای جالب با او دارم. تیم سبستیان، چهره سرشناس بیبیسی، مرا به قطر دعوت کرد که با بارعه علم الدین، روزنامهنگار سرشناس لبنانی، در یک تیم، برابر مرندی و یک اردنی که در دکترای ادبیات از ایران داشت، به جدال و مناظره بپردازیم که آیا برنامه اتمی ایران هدف نظامی دارد و یا یک پروژه مسالمتآمیز است. ۴۰۰ دانشجو و استاد و کارشناس عرب و خارجی در سالن نشست ما را دنبال میکردند و درپایان، سخنان من و بارعه را پذیرفتند و رای دادند رژیم ایران بهدنبال سلاح هستهای است. مرندی جونیور خیلی عصبانی شد. سرشام من به بانوی اول قطر، که در آن روز همسر امیر شیخ حمد بود و امروز مادر شیخ تمیم امیرفعلی که ریشه ایرانی دارد، گفتم یک ناله مستانه زجائی نشنیدیم / ویران شود این شهر که میخانه ندارد. دقایقی بعد شرابهای گران و انواع اشربه حاضر شد. مرندی قهر کرد و رفت و ما تا نیمه شب گفتیم و شنیدیم.)
در دستگاه ولایت روزبهروز جایگاه دکتر علی اکبرخان ولایتی بالاتر شد، چون دکتر میتوانست شربت شفنتوس را تهیه و تقدیم ارباب فقیه کند تا دردهای شدید استخوانش فروکش کند و هر بار که در مجلسی رسمی، پایوران رژیمش را ملاقات میکند گرفتار درد نشود. چند سال پیش که سید پس از بحثوفحص تیم ویژه پزشکی چینی، دریافت به سرطان پروستات دچار شده است، تعلق و وابستگیاش به شربت مرحمتی میرزا علی اکبرخان طبیب حضور بیشتر شد. همان زمان سید بعد از آنکه که پس از عمل جراحی و سه هفته درمان گیاهی و شیمیایی چینی، راهی نوشهر شد. (کاخ سابق شاه در نوشهر مدتی است به استراحتگاه و خلوت سید علی آقا تبدیل شده است. حضرتش در لواسان و دربند و نیز در شمشک نیز استراحتگاههایی دارد. در جمکران نیز اخیرا برای چلهنشینیهای مقام معظم رهبری، اتراقگاهی مجلل بر پا کردهاند.) اقامت در نوشهر ۲۰ روز طول کشید که به شایعاتی که پیرامون وخامت حال او بود دامن زد، اما سید قبراقتر از گذشته از پس پرده خلوت بیرون آمد.
با این همه سید وارد سرازیری شده است. گرفتاریهای او یکی دو تا نیست، از یک سو دردهای ناشی از سوءقصد به او در مسجد راه آهن چند روزی پیش از انفجار بزرگ در حزب جمهوری اسلامی و به قتل رسیدن سید محمد بهشتی و ۱۰۰ تن از بزرگان رژیم، علیرغم همه معالجات شدت گرفته است. حالا فقط دست راست حضرت ولی فقیه ثانی وبال گردنش نیست بلکه بازو و شانه او نیز گرفتار دردهای جانگداز است. این نفرتی که سید به مجاهدین دارد بیدلیل نیست. آنها بودند که سید را در بیش از سه دههونیم اخیر دچار دردهایی طاقت فرسا کردهاند.
آقای خامنهای در عین حال بهشدت عصبی و وحشتزده است. شبها جدا از دیگران و در پناه یک دوجین پاسدار که نیمی از آنها عراقی /ایرانیاند به خواب میرود. گاهی نیز پس از قوروق گوشهای از پس قلعه، به کوهنوردی میپردازد. معمولا غلامعلی حداد عادل، اصغر حجازی، علی اکبر ولایتی، در این کوهپیماییها در رکاب حضرتشاند.
تیم پزشکی رهبر به او اطمینان داده است، آثار سرطان پروستات در جسم او کاملا محو شده و با دعای امت همیشه در صحنه بهویژه در عراق و فسطین و لبنان، انشاالله ۱۲۰ سال سایه مبارکشان بر سر امت سنگینی خواهد کرد. اما هنگامی که آقا در سفری به مشهد دچار دل درد شدید شد و بلافاصله تیم پزشکی را بر بالینش حاضر کردند، معلوم شد مثانه مبارک نیز دچار مشکل شده و غده خوشخیم، بدخیم از آب درآمده است.
چند هفتهای بعد، سید اعضای اتاق فکرش را در خلوت پذیرا شد. در این دیدار سید با لحنی پر از اندوه و مظلومانه تاکید کرد با آنکه عمر به دست خدا است اما با توجه به مسئولیت سنگینی که رهبر امت در برابر رعایای خود دارد و نیز ضرورت استمرار جمهوری ولایت فقیه تا لحظه ظهور حضرت، لازم است از هماکنون برای روزهای پس از او فکری کرد. (لازم به توضیح است که در آغاز کار دوره دوم خبرگان رهبری، سید علی آقا به شماری از نمایندگان محرم خود توصیه کرده بود در اولین فرصت مناسب موضوع نامزدی سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه را برای جانشینی مطرح کنند. این کار صورت گرفت اما هاشمی رفسنجانی چنان در برابر این پیشنهاد موضع گرفت که حکایت تعیین قائممقام خیلی زود از دستور جلسات خبرگان خارج و به بایگانی سپرده شد و هاشمی شاهرودی نیز به سرطانی غریب به لقاءالله شتافت. سرنوشت نامزد بعدی صادق لاریجانی منهای سرطان ، کموبیش مثل هاشمی شاهرودی بود وحریف قدر همیشگی هاشمی رفسنجانی نیز در استخر سعد آباد به لقاءالله فرستاده شد.
سرانجام رهبر راز دل فاش کرد و گفت نورچشمی شایستهترین فرد برای جانشینی است .
گزینههای پس از رهبر
الف: مرگ آیت الله خامنه ای در شرایط کنونی و سریع رخ دهد. به معنای دیگر برخلاف سلفش، کارش به بیمارستان و بستری شدن نکشد و ناگهان اعلام شود رهبر معظم دیشب در خواب به دیدار جدش شتافت. در این صورت سپاه که اهرمهای قدرت را یکی پس از دیگری تصاحب کرده است، کنترل مراکز مهم را در پایتخت در دست خواهد گرفت و سران سپاه و اعضای اتاق فکر رهبری آن عده از اعضای خبرگان را که تحت کنترل دارند وادار خواهند کرد سید مجتبی را بر کرسی ولایت بنشانند. این گزینه خواست رهبر رژیم است اما با غیاب او آیا عملی است؟
ب: در صورت بستری شدن و طول کشیدن دوران بیماری، به جز سپاه، دیگر مراکز قدرت نیز بیکار نمینشینند و خیلی طبیعی است که هر کدام به دنبال گزینههای خود خواهند رفت. این گزینهها در شرایط فعلی از این قرارند:
۱ ـ گزینه اعلم الهدی ، بعضی از خبرگان، بخشی از پایوران نظام، گروهی نه چندان بزرگ در در سپاه و اطلاعات سپاه، قدرتهای خارجی صاحب نفوذ در ایران و بخشهایی از روحانیون از این گزینه حمایت خواهند کرد. اما کمترین درصد از مردم به این گزینه تن میدهند، گزینه مرجعیت و رهبری سه نفره، کمترین بخت را دارد. شکل شورا بدون شک ثلاثی خواهد بود. یعنی اینکه شورایی با حضور سه تن تشکیل خواهد شد. گزینهها برای شورا آنگونه که در بحثهای داخلی سران نظام مطرح است از این قرار است:
۱- ناصر مکارم شیرازی + سید احمد خاتمی + مجتبی خامنه ای
۲- احمد جنتی + وحید خراسانی، صادق لاریجاني
۳- احمد جنتي ، ناصرمکارم شیرازي و مجتبی خامنه ای
۴- محمد خاتمي، سید محمد بجنوردی، حسن خمینی.
در دفتر خامنهای اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی، ولایتي، وحید حقانیان و دکتر مرندی و آقازادهاش پیشاپیش با مجتبی خامنهای بهعنوان ولی فقیه ثالث بیعت کرده اند.
اما سیب در حال چرخ زدن است. سید کی میرود؟ مجتبی تا کی منتظر میماند؟ حکایت مظفرالدین میرزا و پرنس چارلز در دفتر تقدیرش ثبت است. راستی آقای پوتین با فضیحت اوکراین میتواند به قولش در حمایت از تاجگذاری مجتبی وفا کند؟
گوی جادویی ندارم ولی معتقدم ولایت فقیه با مرگ خامنهای به پایان میرسد.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده نگاهی به داستان کاترین شکدم، آتش زدن سردر کنسولگری ایران در هرات، اظهارات حسن نصرالله و سخنان علیرضا نبی کارآفرین خواهیم افکند و در ادامه شما را از رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای آگاه خواهیم ساخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
دربرنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل عملکرد علی خامنه ای در داخل و منطقه، سخنان حسین امیر عبداللهیان، شکست پوتین در اکراین، تحولات پاکستان و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر خسرو سمنانی اقتصاددان خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد / علیرضا نوری زاده
غروب شوم ۱۸ فروردین، سالروز قتل امیرعباس هویدا به دستور خمینی
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ برابر با ۷ آوریل ۲۰۲۲ ۱۴:۳۰
به نیمه فروردین که میرسم، بار دیگر آن چشمهای نجیب و چهرهای که معنای «افسوس» را به پهنای آن میدیدم و حس میکردم، رهایم نمیکند. شروع کار من بهعنوان دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات با کنارهگیری او و برکناری اسدالله علم محتضر و جلوس او بر کرسی وزارت دربار همزمان بود. بزرگترها و پیشکسوتان من با او دوستی داشتند. بدون شک امیر طاهری و مسعود بهنود و زندهیادان دکتر سمسار، علی باستانی، نصیر امینی و… او را بسیار بهتر از من میشناختند و در سفر و حضر همراهش بودند.
با دکتر آموزگار میانهای نداشتم ولی شریف امامی از طریق مرحوم نقابت که دوست صمیمی پدرم بود، همان روز اول نخستوزیری خود، مرا به دفترش خواند که رفتم و بار دوم، به اتفاق همکارانم در سردبیری اطلاعات و کیهان و رستاخیز و آیندگان به دیدارش رفتیم و ناهار نخستوزیری را هم خوردیم.
باری امیرعباس هویدا را در دوران وزارت دربار یک بار در زندان حکومت نظامی پادشاه، بار دوم، در مدرسه رفاه در محبس موقت سید روحالله خمینی، سلطان جدید و سپس تا زمان قتلش در زندان قصر چند بار دیده بودم.
دکتر عباس میلانی در «معمای هویدا» به دیدار احمد خمینی و مرحوم بنیصدر با هویدا در زندان خمینی اشاره کرده است. اتفاقا من خیلی پیش از احمد و بنیصدر با مرحوم هویدا دیدار کرده بودم (البته دیگر زندانیها را هم دیدم) که شرح آن در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸، زندهیاد امیرعباس هویدا به قتل رسید و میدانم که خانم پری کلانتری، منشی او و آموزگار و شریف امامی و زندهیاد دکتر شاپور بختیار، آن روز از فرط گریه حتی توان سخن گفتن نداشت. بگذارید آن روزها را دوباره تصویر کنم.
شرح دیدار نخست بماند برای وقتی دیگر؛ دومین دیدار در دوران نخستوزیری دکتر بختیار و با اجازه او برای گفتوگو با همه زندانیان حکومت صورت گرفت. از آن دیدار عکسم با زندهیاد دکتر داریوش همایون را دارم. باقی عکسها از جمله با عکسم هویدا در بایگانی روزنامه اطلاعات است.
پرسیدم: «جناب هویدا چرا با پادشاه خارج نشدید؟» گفت: «همه کودکی و نوجوانیام در خارج گذشت. میخواهم در وطنم بمیرم! بعد هم کسی که مرا بازداشت کرده، باید در دادگاه توضیح دهد که جرم من چیست. من ترسی از دادگاه ندارم. …»
دیدار بعدی در روز دوم پیروزی خمینی و انقلابش بود. مثل روزهای قبل به مدرسه علوی (بیرونی انقلاب) و مدرسه رفاه (اندرونی انقلاب) رفتم. آنجا ستادی درست کرده بودند. هنوز مهندس بازرگان به نخستوزیری نرفته بود. آدمها را هم میگرفتند روی سرشان کیسه میکشیدند و میآوردند آنجا تحویل میدادند. در همانجا یک زندان هم درست کرده بودند و بزرگان نظام گذشته را چه آنهایی که خود آمده بودند و چه آنهایی که مردم یا تفنگ به دستها به اسارت گرفته بودند، به این زندان موقت تحویل میدادند تا بعد از احراز هویت جایشان مشخص شود.
احمد خمینی را در راهرو طبقه اول دیدم. پرسید: «میخواهید این آقایان را ببینید؟» این آرزویم بود. میخواستم ببینم دکتر جعفریان چه میکند؛ میخواستم بدانم مهندس روحانی کجاست: تیمسار جهانبانی که شنیده بودم او را گرفتهاند و دکتر بختیار را چون دائم میگفتند که دکتر بختیار را گرفتهاند که خبر درست نبود. در واقع معلمی را گرفته بودند که بسیار به دکتر بختیار شبیه بود. بعد چون مرحوم هویدا در اتاق با مرحوم آزمون بحثش شده بود، به او احترام گذاشته و به اتاقی که متعلق به ناظم مدرسه، منتقل کرده بودند.
نخست با احمد به سالن بزرگی رفتیم که ۴۷ زندانی تا آن لحظه دربند بودند. مردان عصر تمدن بزرگ حالا به هم چسبیده در اتاقی سرشار از درد، در چنگ ضدتمدن اسلام ناب ولایی و مردان عقدهای حقیری مثل رفیقدوست و حاج عراقی افتاده بودند.
تا نگاهم به جعفریان افتاد، او گریست و من هم گریستم. احمد خمینی گفت: «ایشان کیست؟» گفتم: «آقای دکتر محمود جعفریان، معاون رادیو تلویزیون.» گفت: «همان که عربی بلد است؟» گفتم: «بله.» جلو آمد و گفت: «السلامعلیکم یا دکتر!» دکتر جعفریان هم سلام و علیک کرد. گفت: «راحتید اینجا؟ خواهشی ندارید؟» جعفریان گفت: «البته بنده ترجیح میدادم در یک جای ساکتتری بودم. ما همه عمرمان، تلاشمان خدمت به ایران بود و فکر نمیکنم خیانتی کرده باشیم.» احمد گفت: «نه! نه! اینجا محکمه عدل اسلامی است. این حرفها چیست آقای دکتر؟» به بقیه هم همین را گفت. مرحوم آزمون جلو آمد و نامهای داد که من نواده شیخ فضلالله نوریام و من خدمت کردم و قانون رفع سانسور را من امضا کردم. راست میگفت. در جریان اعتصاب روزنامهنگاران بود. احمد خمینی هم گفت: «آقای آزمون ما که با شما این حرفها را نداریم!»
به تیمسار نادر جهانبانی که به دیوار تکیه داده بود که رسید، گفت: «شما خارجیای؟!» تیمسار نگاهش کرد و آرام گفت: :ایرانی خالص و همه قبیله من مردان رزم بودند.» چشمم در نگاه زندهیاد منصور روحانی به اشک رسید. سه هفته پیش او را در زندان حکومت نظامی دیده بودم که دفاعیه مینوشت. باور داشت مهندس بازرگان نخواهد گذاشت آسیبی به او برسانند و مگر او نبود که دستور داد بر ماشینهای سازمان آب تهران بنویسند: «و من الماء کل شیئ حی» (همهچیز از آب زنده است)
بیرون آمدیم و به دیدار مرحوم هویدا رفتیم. تا مرا دید گفت: «به فلانی و فلانی (دو تا از قدیمیهای روزنامه) بگو من که به شماها بدی نکردم، آخه اینها چیست که برداشتید نوشتید؟» خیلی متاثر بود. احمد خمینی پرسید: «شما حالتان خوب است؟« گفت: «بله» احمد گفت: «چیزهایی که میخواهید در اختیارتان است؟» هویدا گفت: «بله. من کتاب میخواهم و یک مقدار توتون پیپ.» به من هم گفت اگر میشود کمی برایش ببرم که من هم به علی باستانی گفتم با هم رفتیم کریمخان و از آقای پرویزی چند کتاب فرانسه و دیوان شعر نزار قبانی را خریدیم. باستانی توتو کاپیتان بلک را هم جور کرد. گفتم بیا با هم برویم دلگرفته گفت: «بهتر است نیایم. طاقت دیدنش در زندان را ندارم.» و بعدازظهر آن روز تنهایی رفتم و کتابها و توتون را بهوسیله حسین خمینی به دست مرحوم هویدا رساندم.. هویدا خیلی آرام و خونسرد کتابهایش را میخواند، لباس معمولی تنش بود؛ یک پلیور روی پیراهن، بسیار خونسرد، بسیار متین…
من به روزنامه برگشتم و حکایت دیدارهایم را نوشتم که با عنوانی شبیه دیدار با زندانیان انقلاب چاپ شد. روز بعد، پنجشنبه، حدود ساعت ۲۰:۳۰ یا ۲۱، علامه سید هادی خسروشاهی، از دوستان قدیمی، زنگ زد و گفت: «آقا خودت را برسان! امشب آتشباران است.» اصلا هم صحبت این نشد که قرار است بر بام مدرسه رفاه کسی را اعدام کنند که کردند. حکایت تیرباران تیمسار رحیمی، خسروداد، ناجی و نصیری را بارها نوشتهام. رحیمی و خسروداد قهرمانانه با فریاد«جاوید شاه، پاینده ایران» جان باختند.
با انتقال مرحوم هویدا به زندان قصر و دیدارهای کوتاهش با زندهیاد اسدالله مبشری و شنیدن پیام مهندس بازرگان و حرفهای احمد خمینی، او چه آن شب که با احمد به دیدنش رفتیم و لابد آن شب هم که بنیصدر پیش او نهایت ادب را به جا آورد، کاملا امیدوار شده بود که خمینی قصد کشتنش را ندارد.
هویدا از اسرار بسیاری مطلع بود؛ از جمله ۱۵۰ میلیون تومانی که توزیع میان مراجع و آخوندها و روضهخوانها در اختیار نخستوزیر بود. این پول تا روز آخری که هویدا نخستوزیر بود، وجود داست. بعد که این بودجه در اختیار مرحوم آموزگار قرار گرفت، او مخالفت کرد و گفت چرا به آخوندها پول بدهیم؟ و این پول را در اختیار بنیاد شهبانو یا بنیاد فلسفه… نمیدانم، در اختیار یکی از این بنیادها، گذاشت. در هر حال این پولی که به مراجع داده میشد، قطع شد و این کار نابجایی بود.
بعد، هویدا در دادگاه راجع به مسائل مملکتی صحبت کرد؛ از جمله رابطه نزدیکی که با روحانیون داشت. بهخصوص وقتی به او گفتند شما بهائی بودی، گفت که بهائی بودن پدربزرگ و حتی پدر دلیل بر بهائی بودن خانواده نیست: «همه میدانند مادر من چه بانوی مسلمان معتقدی است و خود من هم مکه مشرف شدهام، زبان عربی بلدم، قران خواندهام بارها…»
هویدا بسیار متین و واقعا باید بگویم بدون هیچ نقطهضعفی در بیدادگاه خمینی ظاهر شد. صادق خلخالی، زوارهای، همکلاسی ما در دانشکده حقوق که اسلامش در ماههای نزدیک به انقلاب گل کرد، ربانی شیرازی که بعدها در راه شیراز در تصادفی ساختگی، به قتل رسید و هادی غفاری، قاضی و دادستان و بازپرس و حاکم شرع و شاهد بودند.
هویدا دو روز پیش از به قتل رسیدن با تامل در حرفهای زوارهای و هادی غفاری و خلخالی دریافت که قصد جانش را دارند. مرحوم بازرگان و مبشری سخت در تلاشاند بودند نجاتش دهند. بازرگان نیمهشب با هلیکوپتری که در دانشکده افسری بود به قم رفت و از موافقت خمینی برای انتقال هویدا به زندان دادگستری و تحویلش به دکتر مبشری را گرفت و در تهران، برادرزادهاش را با نامه خمینی به زندان قصر فرستاد. چند نظامی نیز همراهش بودند. خلخالی همه ما را ساعت ۵ عصر به بهانه نماز مغرب و کارهایش بیرون کرد. همه جلو در بزرگ زندان جمع بودیم. حضور یک لبوفروش و یک باقلافروش دورهگرد سرما را قابل تحمل میکرد.
هویدا را اعدام نکردند چون میدانستند مهندس بازرگان از خمینی اجازه گرفته که مرحوم هویدا به دادگستری تحویل داده شود. به مرحوم دکتر مبشری. خلخالی خودش اقرار کرد که پریز تلفن را کشیده درها را بسته بود و با بیرون کردن روزنامهنگاران خیالش جمع بود از غیرخودیها کسی شاهد جنایتش نخواهد بود. در زدنهای فرستاده مهندس بازرگان و دادوفریادهای ما به چائی نرسید. ناگهان صدای تیری ما را میخکوب کرد. پشتبندش صدای رگبار. عکاس من که توانسته بود توسط رفیق افسری که داشت در اتاق او مخفی شود مدتی بعد با سرو روی آشفته و دوربین باز بیرون آمد. منصور چه شد.؟ هادی غفاری گلولهای به گردن هویدا زد و بعد لاشخورها دستوپا و تنش را به رگبار بستند. هادی غفاری در هنگام زندانی شدن پدرش از طریق دفتر نخستوزیری اطلاعاتی داده بود که خودش را نگیرند این را حاج مهدیان مکرر میگفت.
آیا آقای خمینی صادقانه حجم انتقال هویدا را به زندان دادگستری به مهندس بازرگان داده بود؟ بعدها از ربانی شیرازی شنیدم که همزمان احمد با تلفن به خلخالی گفته بود بکشیدش… سروانی که دوست ما بود و خدا حفظش کند که چقدر به من اطلاعات داد، برای ما گفت، لحظهای که مرحوم هویدا را از زندان؛ به حیاط کوچک قصر آوردند، هادی غفاری از پشت یک گلوله به گردنش زد و هویدا افتاد و شروع کرد به خِرخِر کردن. بعد آقایانی که آنجا بودند ناجوانمردانه شروع کردند به زانوانش و پشتش و شکمش و پیشانیاش گلوله زدن، و هویدا را زجرکش کردند. ما جسد را در پزشک قانونی دیدیم، شاید پنجاه شصت تا گلوله به بدنش زده بودند، به شکل خیلی وحشتآوری.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای مهندس حسن شریعتمداری دبیر کل شورای مدیریت گذار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، ابتدا اشاره ای به ماه رمضان و اظهارات علی خامنه ای خواهیم داشت. سپس به بررسی علل توقف مذاکرات برجام در وین و سخنان عبدالناصر همتی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل ممانعت از ورود بانوان به استادیوم فوتبال، ویرانه ها پس از عقب نشینی پوتین از اکراین، پیچ خطرناک در مذاکرات برجام و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای مهران براتی معاون سیاسی شورای گذار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.