در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای رضا حسین بر تحلیل گر و کارشناس مسائل سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل تداوم اعتراضات بازنشستگان، برکناری خطیب زاده و معرفی ناصر کنعانی به عنوان سخنگوی وزارت خارجه، اظهارات احمدی نژاد و ادامه رایزنی های برجام در قطر و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم نشست. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، نگاهی خواهیم داشت به اعتراضات بازنشستگان در سراسر ایران و همچنین به دیدن ویدیو کلیپی در ارتباط با حسین طائب رییس اطلاعات سپاه می نشینیم و اطلاعاتی در این زمینه به شما خواهیم داد. در ادامه اشاره ای خواهیم داشت به ریاکاری و بی لیاقتی رئیسی در پخش زنده جمعه شب تلویزیون، گفته های حمید نوری از داخل زندان سوئد، حکم زندان حسن رعیت، انتشار ویدیوی لحظه سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط جمهوری اسلامی که تا به حال منتشر نشده است و بازداشت احمد رونقی پدر حسین رونقی زندانی سیاسی و مقاومت او در مقابل لباس شخصی ها. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
بیاعتبارترین رئیس دولت رهبر کجا میرود؟ / علیرضا نوری زاده
یک سال پس از سناریوی جانشینی، جایگاه خود رهبر هم در خطر است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ برابر با ۲۳ ژوئن ۲۰۲۲ ۱۴:۴۵
این جناب حجتالاسلاموالمسلمین، پرزیدنت سید ابراهیم رئیسالساداتی، ملقب به رئیسی خالیالذهن همهچیزدان، از جمله محصولات خالص ولایت فقیه است که اگر انقلاب نشده بود، لابد در حوزه نجف تدریس میکرد. چون برخلاف استاد و رهبرش، سید علی خامنهای، اهل نطق و خطابه و روضه نیست و به قول مرحوم استاد سنگلجی، در بلاغت و فصاحت و صدا (غنا) همپای «قلاغ» (کلاغ) است.
سید ابراهیم پنج ساله بود که پدر را از دست داد و خانواده به فقر مضاعف گرفتار آمد. پدرش روضهخوان فقیری در نوغان مشهد بود که به لطف و توصیه مرحوم نوغانی، منبری اول مشهد، گاهی به مجالس کوچک در نوغان و طبرسی و پایین خیابان دعوت میشد.
به لطف مدیر مدرسه جوادیه که مدیر آن از دوستان پدرش بود، دوران ابتدایی را بهسختی طی کرد و از آنجا که مادر توان تامین هزینههای زندگی را نداشت، ناچار در خانه مرحوم نوغانی و دو روحانی دیگر کار میکرد. سید ابراهیم به اشاره دایی جان در مدرسه نواب به تحصیل مقدمات پرداخت. زندهیاد استاد مهدوی دامغانی، که برایم چون پدر بود و تازه درگذشته است، میفرمود این آقا سید استعداد طلبگی نداشت. سه سال سر جامعالمقدمات زور زد. مرحوم آیتالله حاج آقا حسن قمی وقتی شنید بچه سیدی فقیر و سرگردان برای پنج تومان شهریه ماهانه به مدرسه نواب میرود و هدف آزار و تحقیر طلبههای بزرگتر قرار میگیرد، به هاشمینژاد که طلبهای بزرگسال و درسخوان بود، توصیه کرد از این بچه مواظبت کند.
در سالهای بعد، او با حضور در جلسه قرآن سید علی خامنهای و تحصیل در مدرسه موسوینژاد اندکاندک دوستانی پیدا کرد و به لطف همین دوستان، خرج راهی یافت و به سوی قم شتافت. چند سالی در مدرسه آیتالله بروجردی و بعد مدرسه آیتالله پسندیده، برادر خمینی، بر سر زید و عمر زد اما نه عربی درست یاد گرفت و نه فقه و اصول؛ نه خطیب شد و نه روضهخوان؛ طلبه علافی بود که عصرها در دروس نوری همدانی و چندی در درس مروی (تولیت بعدی مزار امام رضا) فاضل هرندی، دوزدوزانی، ستوده و طاهری خرمآبادی حاضر میشد.
طاهری بعد از کشتار ۶۷ گفته بود که در وجنات او بلاهت را دیده بودم، شئامت [نکبت و شومی] را نه؛ معلوم است که خوب تظاهر میکرد. یکچند در مدرسه استاد محقق داماد را زد اما چون بیسوادیاش آشکار شد، ره به سوی غیر کشید و بیت و درس مشکینی و خزعلی و احمد بهشتی ماوایش شد. مدتی کوتاه نیز هنگام اقامت در تهران به مسجد سپهسالار میرفت و در درس مطهری حاضر میشد.
بعد از انقلاب سوراخ دعا را خیلی خوب پیدا کرد؛ مشغول حوزه بود که ناگهان با آزادی منتظری از زندان، نعلین زیر بغل به زیارتش رفت و مراتب ارادت و کوچکی را مکرر به احباب منتظری یادآور میشد. همین منتظری در آن مجلس مشهور، توی دهان او و مروی زد که «غلط کردید بچههای بیگناه مردم را به خون کشیدید؛ حالا انتظار دارید من شیخ گناهکار شما را تایید کنم؟»
اولین ماموریتش در مسجد سلیمان بود. ماموریتی خونین. این بچه ازحوزهدررفته برای مقابله با مارکسیستها انجمنی درست کرد که جوانان آزاده بختیاری و عرب ایرانی را شبانه دستگیر میکردند و بامدادان نه از تاک نشان بود، نه از تاکنشان.
از مسجد سلیمان به پادگان عقیدتی سیاسی ۰۲ شاهرود رفت تا فنون معدوم کردن و توجیه جنایت را بیاموزد و آموخت. دادیار و دادستان کرج شد و با حکم قدوسی، «برید و درید و شکست و ببست/ یلان را سر و سینه و پا و دست».
رئیسی سپس به تهران آمد و در محاکمات انقلابی و جانشین دادستان انقلاب بود. در سال ۶۷، گزارشهای رسیده به خمینی به دریافت حکم قاضی ویژه و سرزدن به چند استان از جمله لرستان و سمنان و کرمانشاه منجر شد. تا آنکه خمینی برای کشتار بعد از مرصاد او را انتخاب کرد. او کیفکش نیری و اشراقی و پورمحمدی بود اما برای کشتن از آنها حریصتر بود. امضایش پای احکام اعدام حداقل شش هزار و ۳۰۰ تن مسجل است.
بعد از مرگ خمینی، با آن سابقه درخشان و حضور در درس خامنهای، به دستور او و با حکم محمد یزدی، رئیس وقت قوه قضاییه، دادستان تهران شد. بعد از پنج سال خوشخدمتی به عرش ولایت، رئیس سازمان بازرسی شد و سپس فرش معاون اولی قوه قضاییه را زیر پایش انداختند. بعد هم دادستان کل کشور، دادستان ویژه دادگاه روحانیت، تولیت آستان رضوی، رئیس قوه قضاییه، تولیت امامزاده صالح، عضو خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت ولی فقیه و… شد.
رفتوآمد با خامنهای که احمدینژاد را از نوحهخوانی به ریاستجمهوری رساند، در مورد رئیسی موثرتر افتاد و آقا او را برای محللی سیدمجتبی زیر نظر گرفت و به او دو بار فرمان داد در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کند. بار اول بازی را به روحانی باخت ولی بار دوم، ابر و باد و مه و خورشید و فلک و سپاه و امنیتخانه مبارکه دستبهکار شدند تا تاج ریاستی را که قالیباف از آن خود میدانست، او بر سر بگذارد. مشکل دکترا هم در مدرسه سپهسالار حل شد. مهری و امضایی و بعد، سید ما شد آیتالله دکتر سید ابراهیم رئیسی؛ لقب پرزیدنت در مرحله بعدی تقدیم شد.
سید علی خامنهای در طول سالهای پس از انقلاب، بهویژه در دوران رهبری، خطاهای بزرگی مرتکب شد که بعضی به نفعش تمام شد اما خطایش در گزینش رئیسی بهعنوان محلل «آقا مجتبی» دقیقا مفهوم روشن تیر به پای خود زدن است. خامنهای همیشه به محمود هاشمی شاهرودی محبت داشت؛ او استاد مسلمش بود، برایش رساله دو زبانه نگاشت، بیادعا بود و حتی در ریاست مجلس اعلا درست نقطه مقابل محمدباقر حکیم بود که کوس لمنالملکی میزد و برای همین هم تکهتکه شد و جایزهاش را فولادی گرفت؛ اما شاهرودی به سرطانی مهلک دچار شد و ناگهان بانگ برآمد که خواجه مرد و خامنهای بار دیگر نظر به چپ کرد و رئیسینوازیاش شروع شد.
تامل در احوال خامنهای آشکار میکند که حضرتش احتمالا در یک ارزیابی سرانگشتی حساب کرده بود که رئیسی را خودمان بزرگ کردهایم، نوکر دستبهسینه ما است و مثل شاهرودی معلم ما هم نبوده است که گاه در خلوت به خضوع در برابرش مجبور شویم. بعد هم داماد علمالهدی است که جداندرجد در خدمت امنیتخانه خودمان بوده و بارها وفاداریاش به مجتبی را هم ثابت کرده است. (فکر میکنم که خامنهای در خود با این موضوعها در جدال بوده است)
در اولین دوره نامزدی رئیسی برای نشستن روی تخت ریاست، هدف خامنهای شکستن شاخ روحانی بود. چون آشکار بود رئیسی هموزن روحانی نیست ولی میتواند شاخش بزند؛ اما آبروریزی رئیسی رهبر رژیم را به تامل واداشت. باید رئیسی را ورزش میداد. تولیتش در مشهد پس از مروی، رفیق گرمابه و گلستانش، نوعی ممارست برای مشاغل اجرایی بود. در عین حال جیبش هم پر شد و بهگفته یکی از خراسانیهای اصیل، رئیسی بعضی روزها با همسر و دو دخترش به ویلای احمدآباد میرفت و کسانی را هم دعوت میکرد و مثل پادشاه فقید بر صدر میز ناهارخوری مینشست و نوکران چپ و راست غذا سرو میکردند و او لبخندزنان احباب را به تمتع از سفرهخانه ثامن اهلبیت دعوت میکرد و گاهی نیز با پدرزن و آقازادههایش به ییلاق شاندیز میرفت و به جان پهلوان، خدایگان ملک و دولت شاندیز، دعا میکرد.
در دی ۱۳۹۷، مجتبی در سفری به مشهد از میل ابوی به دیدن سید ابراهیم گفت و به او مژده داد که راه مشهد تا پاستور برایش هموار شده است. رئیسی با حکم رهبر رئیس قوه قضاییه شد. تا هم ریاست را تجربه کرده باشد و هم مزایای نوکری آقا را با جانودل لمس کند.
خامنهای برای آنکه رئیسی در همان آغاز در برابر مردم حرمتی پیدا کند، از امضای پیشنویسی که عباس عراقچی در آخرین سفر از وین سوغات آورد، ممانعت کرد؛ این امتیاز نباید نصیب روحانی میشد. رئیسی میآید، تیمش را به وین میفرستد و بعد گوسفند و گاو ذبح میکنند که بهبه چه برجامی، خیر ببینی رئیسی.
چنین کنند بزرگان که کرد باید کار… رئیسی منصوب شد و پشت کردن مردم به صندوق رای را زیرسبیلی در کرد اما علیرغم تکلیف علی باقری کنی، اخوی داماد مقام معظم، به رفتن به وین و دستیابی به چیزی فراتر از مسوده عراقچی، نزد عالم و آدم سرشکسته شد؛ چون رهبر تصمیم گرفت از بایدن خوابآلود امتیاز بیشتری بگیرد و سپاهش را از فهرست تروریستها خارج کند. اما تیرش به سنگ خورد؛ البته نه سنگ بایدن بلکه سنگ کنگره، مطبوعات و متحدان آمریکا در منطقه بهویژه عربستان سعودی و اسرائیل.
۱۰ ماه رفتوآمد و اقامت باقری و همراهان خردمند در اتاقهای شبی ۱۵۰۰ یورو و گاهی برای واجب شرعی همسران را به وین بردن، عاقبت با دعوای باقری که امید «ظریف» شدن داشت و جلیلی که رویای پرزیدنت شدن در سر میپروراند، برجام ۲ را تا مقبره تشییع کرد.
یک سال پیش، خامنهای با خیال راحت، آینده مجتبی را در کنار رئیسی تضمینشده میدانست اما امروز رئیسی در کمتر از یک سال به بیعرضهترین، بیسوادترین رئیس قوه مجریه در ۴۴ سال گذشته وبی آبروترین نزد ملت شناخته شده و تجربه ولی فقیه برای ساختن عروسک جلو پرده ولایت تا ظهور سید مجتبی از پس پرده، به تجربهای به قول جوانان امروز «فشل» تبدیل شده است.
سیب هنوز در آسمان به سرعت در حال چرخ زدن است اما من مرگ ولایت فقیه را با چشم دل میبینم. «هیچی» خمینی بعد از ۴۴ سال نباید هم جز رئیسی «هیچ بن هیچ» ثمری داشته باشد.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده اشاره ای به درگذشت استاد مهدوی دامغانی خواهیم نمود، سپس به بررسی و تحلیل تداوم تظاهرات و اعتراضات معلمین در سراسر کشور، اظهارات ابراهیم رئيسی در ارتباط با خاندان پهلوی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با خانم شهران طبری روزنامه نگار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
آیا نقش بازار در جنبش مشروطیت و ملی شدن نفت احیا میشود؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲ ۱۰:۴۵
در هیچ نقطهای از جهان، ملتی بهجانآمده چون هموطنان ما در جایی از خانه پدری، هرروز به فغان نیامده است. هموطنان پایدار و فداکار و جان و جهان برکف ما خط اعتراضهای خود را بسیار فراتر از اندازه معلوم رساندهاند. حیرت میکنید زمانی که میبیند در ایذه یا فسا، بانه یا نیشابور، شهرهایی که همه یکدیگر را میشناسند و دژخیم در یافتن آنکه فریاد میزند «مرگ بر دیکتاتور» مشکلی ندارد، موجموج انسانهای شجاع و آزاده به خیابان آمدهاند تا سرنگونی رژیم را طلب کنند. این رودخانه را سر بازایستادن نیست.
هنگامی که بازاریان را هم در خیابان دیدم، بلافاصله فصولی از نقش بازار در یک قرن و نیم اخیر در برابر چشمانم جان گرفت. البته من فقط نقش بازار در انقلاب ۵۷ را شاهد بودم ولی سر کتابهای تاریخی و نوشتهها سلامت که مرا بیحجت و بینه نمیگذارند.
نخستين زمزمههای انقلاب مشروطه از بازار شنيده شد، بازاری كه نيروهای آن همان مردمی بودند كه از گرانی مواد غذایی، تورم و محدود شدن کسبوکار خود به تنگ آمدند. در آنجا نيز خواسته اوليه مردم و بازاريان، كسب حداقل رفاه اقتصادی و آزاديهای تجار بود، نه مشروطه. شعار مشروطهخواهی پس از گسترش انقلاب جان گرفت و حتی هدف اوليه آغاز جنبش را هم به سيطره خود درآورد.
اين بازار بود كه با دفاع از حقوق خود مقابل استبداد و سياستهای اقتصادی دولت و بيگانگان ایستاد و به ساير مردم اثبات كرد كه میتوان برای آزادی مبارزه كرد و در برابر استثمار و استعمار تسليم نشد.
دوران قاجار را میتوان دوره آغاز كشمكش و نزاع جدی ميان دولت و بازار دانست؛ دورانی كه دولت با افزايش ميزان ماليات، بهمنظور تامين رشد سرسامآور هزينههای دربار، فشار زيادی به بازار وارد کرد. نزاع ميان دولت و بازار از دوران ناصرالدینشاه جدیتر شد و در زمان مظفرالدين شاه، به اوج خود رسيد؛ چرا كه بازار علاوه بر هزينههای دربار، بايد هزينه سفرهای خارجی شاه و درباريان را نيز تامين میكرد.
افزايش هزينههای دربار در اين دوران از طريق افزايش ميزان ماليات و وضع عوارض گمركی سنگين برای صادرات كالاهای ايرانی جبران میشد كه هزينه سنگيني را به بازار تحمیل میکرد و در نهايت، خود عاملی برای انفجار و شورش بازار شد كه به جنبش مشروطه منتهی شد.
از سوی ديگر، با ورود كالاها و شرکتهای خارجی برای تصاحب بازار ايران، بازار درباره از دست دادن آزادیهای تجاری و منافع خود احساس خطر کرد و اين خود انگيزهای شد تا تصميم بگيرد برای حفظ منافعش، بر اساس سازوکار بازار مقابل دربار و سياستهای آن بايستد. ايستادگی بازار مقابل دربار كه به دنبال آن روحانيون و سپس مردم نيز به آن پيوستند، مقدمه جنبش مشروطه بود.
یرواند آبراهامیان، محقق و استاد ممتاز کالج باروک نیویورک، در شماره ۴۱ نشریه دانشگاهی «پست اند پرزنت» (Past & Present) در دسامبر ۱۹۸۶، در اشاره به پیوندهای مردمی انقلاب مشروطه و نقش بازاریان مینویسد: «انقلاب مشروطه جنبشی برخاسته از بازار بود. نیروها و نفراتش از اصناف میآمدند، پشتیبان مالیاش کسبه بودند، علما حامی معنوی آن بودند و نظریهپردازی آن هم کار چند روشنفکر غربآشنا بود.»
جرقه بحران اولیه را صرافان و لباسفروشهای تهران در فروردین ۱۲۸۴ روشن کردند. دسته اول به ناتوانی خزانهداری در انجام وظایف و تعهدات مالیاش اعتراض داشتند و صنف دوم منتقد سیاستهای رئیس اروپایی اداره گمرک بودند. یکی از سازماندهندگان تظاهرات به یک گزارشگر روزنامه خبر داد که اعتراض تاجرجماعت به تعرفههای جدید گمرکی است که بیشتر به نفع شرکتهای روسیاند تا بازرگانان ایرانی؛ «ما باید صنعت داخلی را تشویق کنیم، حتی اگر کیفیتش بهخوبی اجناس وارده از فرنگ نیست. گرایش فعلی به افزایش واردات به ناچار به نابودی صنعت و تجارت ما میانجامد.»
اعتصابی که این معترضان سامان دادند بازار لباسفروشها و راسته و حجرههای صرافان را تعطیل کرد. سردستههای حرکت گروهی معترضان از تهران به سمت حرم حضرت عبدالعظیم، یکی از دکانداران سرشناس بازار و یک چارقد فروش و دنبالهروهای آنان هم اعضای اصناف لباسفروشها و صرافان بودند. علما هم حمایتشان میکردند؛ چون عکسی از رئیس اداره گمرک همهجا پخش کرده بودند که در آن بهتمسخر، لباس روحانیون را به تن داشت.
جماعتی که در آذر ۱۲۸۴ در مسجدی در تهران بست نشستند، تجار آبرومندی بودند که به فلک کردن دو تاجر سرشناس قند و شکر اعتراض داشتند؛ یکی از این دو نفر سه مسجد ساخته بود. بازار از این بستنشینی که در ادامه، به اعتصابی عمومی تبدیل شد حمایت میکرد؛ حامی دیگر هم جمعی از رهبران مذهبی بودند که همراه خانوادهها و طلبههایشان در حرم عبدالعظیم حسنی بست نشستند. هزینه یک ماه ماندن در آنجا را هم یک بنکدار و چند تاجر سرشناس تقبل کردند.
شدت بحران تیرماه ۱۲۸۵ حاصل مشارکت فعالانه همه اصناف صنعت و تجارت بود که تا آن زمان خود را عمدتا به سازماندهی اعتصابها در حمایت از تجار و علما محدود کرده بودند. اعتراض سههفتهای ۱۴ هزار نفر مقابل سفارت بریتانیا را جامعه اصناف سامان داد، انجمنی تازهتاسیس از همه اصناف بازار. افراد جمعیت حاضر را اغلب صنعتگران و تاجران همراه با شاگردان و کارگرهایشان تشکیل میدادند. همان زمان شاهدی نوشت: «من بیشتر از یک هزار و ۵۰۰ خیمه دیدم برای همه حرف [حرفهها]، حتی پینهدوزها، گردوفروشها و چینیبندزنها هر کدام دستکم یک خیمه داشتند.»
معترضان اجازه دادند تعدادی از محصلان دارالفنون و مدارس کشاورزی و علوم سیاسی هم به جمعشان ملحق شوند. بیرون دیوارهای باغ، در خیابانهای تهران، همسران معترضان بهتناوب تظاهرات میکردند و همزمان در قم، یک هزار نفر از بلندپایگان مذهبی و طلاب بست نشستند.
اهمیت بازار در این جنبش انقلابی را میتوان از اولین قانون انتخابات در سال ۱۲۸۵ دریافت. رایدهندگان به شش دسته تقسیم شده بودند: شاهزادگان و طایفه قاجار، زمیندارها، اشرافزادگان، مذهبیون و طلاب، تجار و اصناف. از تهران که سرجمع ۶۰ نماینده داشت، چهار کرسی نصیب علما شد و ۱۰ کرسی به تجار و ۳۲ تا هم به اصناف رسید. از کل نمایندگان مجلس ملی اول ۲۶ درصد از اعضای اصناف بودند، ۲۰ درصد از علما و ۱۵ درصد از تجار.
در مقطعی در کرمانشاه، کل تجار و کارمندان ادارات شهر و حتی باربرها در اداره تلگراف بست نشستند. هر وقت به نمایش قدرت نیاز بود، داوطلبانی با اسلحه و مهماتشان سر میرسیدند و بهطور تلویحی میفهماندند که هسته مرکزی مبارزان آن قدر مکنت مالی دارد که بتواند صاحب اسلحه شود، سلاحهایی که خریدشان از توان اکثریت جامعه خارج بود. پسزمینه اجتماعی نفرت این جمعیت تندرو اسلحهبهدست هم به انقلابیونی برمیگشت که در تبریز اعدام شده بودند.
از میان ۳۰ شهیدی که شغل آنان معلوم است، پنج نفر تاجر، سه نفر سرکرده مذهبی، سه نفر کارمند دولت، دو نفر کاسب، دو نفر قاچاقچی اسلحه، دو نفر داروساز، یک نفر نجار، یک نفر خیاط، یک نفر نانوا، یک نفر قهوهخانهچی، یک نفر جواهرساز، یک نفر دلال، یک نفر نوازنده، یک نفر روزنامهنگار، یک نفر استاد سلمانی همراه با شاگردش، یک نفر نقاش ساختمان، یک نفر واعظ و یک نفر مدیر مدرسه بودند. چهار نفر دیگر هم بهدلیل نسبت خانوادگی با انقلابیونی سرشناس اعدام شدند: دو نفر از آنها پسران تاجری بودند که حزب سوسیالدموکرات در تبریز را راه انداخته بود و دو تای دیگر از بستگان جوان ستارخان بودند؛ اسب فروشی که فرمانده نیروهای داوطلب محلی شد (تاریخ ایرانی).
جنبش ملی شدن نفت
بازاریان یک بار هم در جریان تلاش رضا شاه برای برپایی جمهوری، به تحریک روحانیون اعتراض و اعتصاب کردند، اما این حرکت کوتاه و حسابشده با انصراف رضا شاه خاموش شد؛ اما در جنبش ملی شدن نفت، بازار نقشی اساسی داشت.
با تشکیل جبهه ملی بسیاری از بازاریان به آن پیوستند و بعدها در طول حکومت دکتر مصدق، بازاریان از عمدهترین ستونهای نگهداری دولت بودند؛ شمشیریها، لباسیها، راسخ افشار، عبدالله مقدم، علیاکبر خسروشاهی و حاج مانیان لحظهای از حمایت دولت ملی دست برنداشتند. به نوشته دکتر همایون کاتوزیان، استاد پیشین دانشگاه آکسفورد، «حاج حسن شمشیری، حاج محمود مانیان و چند تن از اعضای خاندان لباسی از جمله فعالترین افراد نهضت در بازار تهران بودند. بازار تا زمان کودتا و حتی پس از آن، به مصدق و نهضت وفادار ماند. بسیاری از رهبران آن به زندان افتادند و دولت پس از کودتا، آنان را بسیار زیر فشار گذاشت زیرا همچنان فعال بودند یا از همکاری با دولت جدید سر باز میزدند».
در سالهای بعد، رونق اقتصادی و تسهیلاتی که برای تجار فراهم شد، بسیاری از بازاریها را به دوری از سیاست سوق داد، اما بهمحض شعلهور شدن آتش انقلاب، بار دیگر حضور لباسیها، مانیانها و مهدیان (داماد فلسفی واعظ) مشهودتر شد. مرحوم مانیان سخت دلبسته زندهیاد دکتر بختیار و حاج مهدیان دنبال خمینی بود. لباسی نیز دلش با خط و ربط دکتر صدیقی و بختیار بود اما موج به سوی دیگری میرفت.
خمینی میدانست که نمیتواند با بازاری که بزرگانش به مصدق و بختیار و صدیقی علاقه داشتند و مثل مانیان کراوات ابریشمن میزدند، کنار بیاید. لذا با حمایت از موتلفه و گروههای اسلامی بازار، عملا دست تجاری را که حالا با شناخت او، حاضر نبودند به گذشته ملی خود پشت کنند، کوتاه کرد و بازار بهمرور زیر سلطه کاسبان باند حاج حبیب عسگراولادی تازهمسلمان و فواکهیها و نوکیسههای جدیدی درآمد که حامیان حسینیه ارشاد و حالا خمینی بودند.
بعضی از فرزندان بزرگان ملی بازار از ایران خارج شدند و در غربت خیلی زود اعتبار اجدادی خود را بازیافتند. جمعی نیز به پاساژهای میانه و بالای شهر منتقل شدند یا دفاتری در بالای شهر برپا کردند اما حجره پدری را یا با اجاره دادن یا گذاشتن دستیاری در آن، حفظ کردند.
شغل دیگری که در گذشته در دایره بازار رنگی نداشت، ارز فروشی بود. در سالهای اعتبار و قدرت ریال، تعداد معدودی صراف در گوشهوکنار شهر کار میکردند که اغلب انسانهایی منصف و درستکار و بیشتر از هموطنان عزیز یهودی بودند که توریستهای خارجی معمولا به آنها مراجعه میکردند؛ زیرا در ایران دیروز، ریال ارزشمند و شوق دیدار ایران دهها هزار تن از از مشتاقان شرق را به ایران میکشاند.
بعد از نکبت انقلاب و با سقوط آزاد ریال، هرروز بر تعداد صرافها افزوده شد و تجارت ارز به عنوان تجارتی تازه در بازار و بیرون بازار، جایگاه مهمی پیدا کرد. کار از آنجا مشکل پیدا کرد که رژیم خود ارزفروش شد و کار را به فساد گستردهای کشاند.
امروز بازار به میدان آمده است. این اتفاق مبارکی است که خاطره مشروطیت و جنبش ملی شدن نفت را زنده میکند، نه نکبت انقلاب را. بازاریهای میهنم! به میدان مبارزه و صف آزادیخواهان خوش آمدید.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده اشاره ای به تظاهرات بازنشستگان و اعتراضات بازاریان تهران خواهیم داشت، سپس به گفتگو با آقای علیرضا ساسانیان پیرامون افشاگری کمبود گندم در ایران خواهیم پرداخت. در ادامه شما را از دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای آگاه خواهیم ساخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل تداوم تظاهرات بازنشستگان و اعتراضات بازاریان تهران و دیگر شهرها، ادامه مرگ های مشکوک در سپاه، سفر رئیس جمهور ونزوئلا به تهران، شکست برجام ۲ و دلار ۳۳ هزار تومانی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای آلن اکباتانی کنشگر و تحلیلگر سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
جدال سیاسی شاهزاده رضا پهلوی و سید علی خامنهای / علیرضا نوری زاده
هرگز خامنهای را تا این حد غضبناک و ترسان ندیده بودم؛ شاهزاده پیروزمندانه از دوئل بیرون آمد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۹ ژوئن ۲۰۲۲ ۱۷:۱۵
ما میتوانیم شاهزاده رضا پهلوی را دوست داشته باشیم یا علاقهای به او نداشته باشیم، میتوانیم با نظام پادشاهی مشروطه مخالف یا موافق باشیم اما در تعبیر و برداشتمان از شخص او دو موضوع را نمیتوانیم نادیده انگاریم. نخست آنکه او دارای پایگاهی مردمی است که ستونهایش را نسلی نگهدار و نگهبان است که در زمان پدر او یا در سالهای خردی بوده و پس از انقلاب پا به جهان گذاشته است.
اگر کسانی از نسل من و یا پیش از من از او و نظام پیشین با همه کاستیها و نابسامانیهای سیاسیاش حمایت میکنند، نه فقط بهدلیل شادخواریها و زندگی کموبیش خوش دوران (به قول اسفندیار منفردزاده خوش استبداد) است، بلکه جنایتهای اهالی ولایت فقیه، فساد دستههای مافیایی حاکم، عزلت خانه پدری، محور شرارت و ترور شدن سرزمینمان بعد از ۴۴ سال، دو تصویر در برابرمان گذاشته است، دیروز و امروز.
نکته دوم اینکه مثل شازدههای قاجار که هنوز هم از شاه شهید و خاقان مغفور و احمدشاه یاد میکنند و افسوس میخورند چرا پسر محمدحسن میرزا، افسر نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا، فارسی بلد نبود که چرچیل او را بر تخت سلطنتش بنشاند. نه رضا پهلوی مثل آنها نیست. نه تفاخر به عهد پدری میکند و نه با تجاهل به کاستیها و معایب آن دوران ، ۵۷ سال پهلوی را نادیده میگیرد .. . به قول زنده یاد هلاکو رامبد که چندی مشاور و رئیس دفتر سیاسی او بود در وجود او بهدنبال یک دیکتاتور نباشید.
به غایت مردمی است و به دموکراسی باور دارد .
هیچیک از ما نمیتوانیم چشم ببندیم و بگوییم نخیر این مردمی که پدر بزرگش را صدا میزنند، وهمزدهاند و تعدادشان اندک است و از این جمع کمتر کسانیاند که او را صدا میزنند «رضا پهلوی برگرد».
مجاهدین خلق پس از غیبت مسعود میرزا (قاجارها گاهی به دامادهایشان نیز لقب میرزا را مرحمت میکردند، من نیز با توجه به اینکه همسر رجوی، مریم عضدانلوی قاجار، از نبیرگان خاقان مغفور است، بیمایه ندیدم که داماد را مسعود میرزا خطاب کنم) جمعی اسیر دلشکسته به پیری رسیدهاند که مثل جعفرزاده و ابریشمچی و خانم عضدانلو و ندیمههایشان نه بخت رنگ کردن مو را دارند نه خرید لباس از مزونهای پاریس و رم. دلشان خوش است که هر از چندی دستگاه تبلیغاتی سازمان در بوق بدمد و خبر هک کردن تلویزیون ولی فقیه و سه ثانیهونصفی عکس مرحوم رجوی را نشان دادن، به آنها بدهد. در هیچ تجمع مردمی در ابعاد گسترده کسی نه نام آن مرحوم و نه همسرش را به زبان آورده و نه آن همه دبدبه و کبکبه روزگار «در جوار وطن» برایشان به جز همکاری سازمان با عراق در دوران جنگ، یادآور نکته دیگری است.
شاهزاده رضا پهلوی در پاسخ به سوال سردبیر ایندیپندنت فارسی: اتحاد نیروهای مردمی مهمتر از اتحاد اپوزیسیون است
مردم رضا پهلوی را صدا زدند و او در پیام هفته پیش خود به آنها جواب داد و با اینکه پاسخش به ندای مردم با تاخیر بود اما چنان تاثیری داشت که رهبر جمهوری اسلامی را در کمتر از یک روز به آن واکنش عصبی، سرشار از غضب با هالهای از ترس، واداشت. رضا پهلوی در سخنانش با ملت ایران رشد سیاسی و فرهنگی خود را آشکار کرد و سید علی خامنهای پسرفت و عقبماندگی ذهنی خود را فریاد زد.
شاهزاده رضا پهلوی در خطابه خود به ملت ایران چنان قدرتمندانه و با اعتمادبهنفس سخن گفت که خامنهای را به وحشت انداخت. نگاه کنید به این بخش از کلامش:
« – بگذارید با اطمینان بگویم که من امروز نسبت به فردای پس از رفتن جمهوری اسلامی نگران نیستم؛ چرا که میبینم با وجود همه محدودیتها و ممنوعیتهایی که این رژیم علیه جوانان و مردم ایران اعمال کرده، در همان داخل ایران به اندازه کافی نیروهای میهنپرست، متخصص، مدیر و نخبه وجود دارد که بتوانند ایران را به بهترین شکل اداره کنند.
– آنهایی که نگران آلترناتیو برای جمهوری اسلامی هستند، آیا تصور میکنند که کشور بزرگ ایران با ٨۵ میلیون جمعیت، جایگزینی برای کسانی که شغل اول و آخرشان روضهخوانی است، ندارد؟ حتما دارد.
– من از نیروهای سیاسی و مبارزاتی میخواهم که ایجاد یک سازوکار هماهنگکننده اعتراضات و فراخوانها را در اولویت قرار دهند. تصمیماتی که از دل چنین سازوکار مبتنی بر خرد جمعی بیرون بیاید، مورد حمایت من نیز خواهد بود.
– به سرکوبگران رژیم: این رژیم، رفتنی است. اتحاد جماهیر شوروی با هزاران کلاهک هستهایاش سقوط کرد. این رژیم درمانده، که از تامین نان شب شما هم عاجز مانده، سرنوشت بهتری نخواهد داشت. روی اسب بازنده شرط نبندید!
– به ارتشیان: همانطور که در مقابل دشمِن خارجی از کشور و ملت دفاع کردید، وظیفه دارید که حافظ جان ملت در مقابل دشمن داخلی باشید. من به وطنپرستی شما باور دارم.
– از سران و بزرگان ایلات و عشایر و طوایِف ایران، از لُر و بختیاری و کُرد و بلوچ تا عرب و قشقایی و تُرک و تُرکمن میخواهم تا در پشتیبانی از مردمی که شجاعانه به خیابانها میآیند، پیمان اتحاد و همبستگی ببندید.»
و در جایی دیگر از ملتی میگوید که یکسره به اپوزیسیون رژیم تبدیل شده است.
«امروز بزرگترین اپوزیسیون و آلترناتیو جمهوری اسلامی، شما ملت ایران هستید که از همیشه متحدترید و بدون توجه به دستهبندیها و گرایشهای سیاسی، چپ و راست، جمهوریخواه و مشروطهخواه، دوشادوش هم برای آیندهای بهتر تلاش و مبارزه میکنید. شما شایسته بهترینها هستید و به آن خواهید رسید».
در شرایطی که اگر هر یک از فعالان اپوزیسیون پنج تا و نصفی برایش فریاده زده و نامش را برزبان آورده بودند؛ خود را نادر عصر و منجی زمانه میخواند؛ ولیعهد سابق ایران هیچ صفتی برای خود قائل نیست در حالیکه کسی جز او را نداریم که همه فعالان و قطبهای اپوزیسیون میتوانند با او دور یک میز بنشینند و او این مسئولیت را خطاب به مخالفان رژیم، رسانهها، رسانههای اجتماعی، فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی یادآور میشود.
در برابر ولیعهد پیشین، علی خامنهای، رهبر تحمیلی رژیم، خط ونشان میکشد، پنجاه بار دشمن دشمن میگوید و بعد تهدید میکند، ترس و غضب در آوای او موج میزند.
خامنهای در پاسخ به شاهزاده به تلویح میگوید در صورت در صحنه نبودن مردم، امکان بازگشت حکومت پهلوی مهیا میشود.
«انقلاب کبیر فرانسه بعد از حدود ۱۲ ـ ۱۳ سال، مجددا سلطنتی شد و ناپلئون سر کار آمد و ۱۵ سال در راس قدرت بود و بعد همان خانوادهای که انقلاب فرانسه علیه آنها انجام شد، برگشتند و اداره این کشور را برعهده گرفتند. وقتی مردم در میدان نیستند، نتیجه میشود این. در انقلاب شوروی، به ۱۲ سال هم نرسید و استالین و جانشینان او چنان استبدادی را اعمال کردند که سلطنتهای قبل از آنها این استبداد را ندیدند و باز هم مردم هیچکاره شدند.»
سید علی خامنهای عملا اعتراف میکند مثل فرانسه و روسیه مردم وقتی از ستم و کشتار و فساد به ستوه آمدند در پی احیای رژیم رفته برمیآیند، منتها با تجاهل العارفین خود را به کوچه پایین خیابان میزند. با هوشی کمتر از یک روضهخوان عادی مدعی میشود دشمن مردم را به خیابانها کشانده است، تهدید میکند و سرانجام میگوید: «خیال میکنند میتوانند ملت ایران را در مقابل نظام اسلامی قرار دهند. این اشتباه را به این دلیل مرتکب میشوند که مشاورینی دارند که همان ایرانیان خائنی هستند که به آنها مشورت میدهند. این مشاورین خیانتکار، به کشور خودشان که خیانت میکنند، اما به آنها هم خیانت میکنند که بدون اطلاع صحیح مشورت میدهند. یکی از این مشورتهای غلط، این است که میگویند روی مردم ایران برای مقابله با نظام اسلامی حساب کنید. آنها روی این مشاورههای غلط حساب میکنند و در مجلس سنایشان صحبت میکنند و در داخل هم عدهای سادهلوح اظهارنظر میکنند که مردم نسبت به دین و روحانیت بیاعتقاد شدهاند.»
آن مشاوران خائنی که علی خامنهای از آنها یاد میکند همان نایاکیها و تریتا و شیرین خانمها هستند که باراک حسین اوباما را در اوج جنبش سبز به مبادله نامههای عاشقانه با سید علی کشاندند.
روزیکه هاشمی رفسنجانی با رندی تاج رهبری را بر سر سید علی نهاد، در آن مجلس بهتزده یادآور شد بر احوال آن ملت باید گریست که چون منی رهبرش باشم. حالا به شاهده مرده بیاعتبار متوسل میشود تا مشروعیت خود را اثبات کند. یک سال با هاشمی و احمد خمینی برای کنار زدن مرحوم آیت الله منتظری توطئه کرد، حالا مدعی میشود که به خمینی گفته است منتظری برای رهبری از همه بهتر است و سید روح الله گفته است علیجانم خودت از همه سرتری !!
چند هفته پیش، همینجا نوشتم خامنهای را بیش از شش دهه میشناسم و به یاد نمیآورم او را تا این حد در وحشت و غضب دیده باشم. این نشان میدهد رهبر رژیم در سالهایی که هر انسان، باورمند و بیباور، بسیار در اندیشه جدایی از عالم فانی، عزیزانش و همه آن زیباییهایی است که در زندگی به آن دلبسته بود. اما دیکتاتور نه به شب اول قبر میاندیشد، نه لوله زنگزده در بیابان لیبی، نه به حفرهای در دل خاک تکریت و نه به طنابی که دور گردن صدام میفتد. گمان میکند مثل حاج عموی پدر ۱۰۳ سال قمری عمر میکند یا مثل پدر ۹۲ سال شمسی.
گام بعدی شاهزاده
تا اینجا، شاهزاده توپ را به سختی به سینه ولایت فقیه کوفته است. جالب اینکه، ولی فقیه توپ دریافتی را به دروازه خود فرستاده است. در طول این چند روز، داغترین بحثهای سالهای اخیر پیرامون مناظره غیرمستقیم شاهزاده رضا پهلوی و سید علی حسینی خامنهای بین ایرانیها در داخل و خارج کشور در جریان است. موافق و مخالف همه اذعان دارند که سید علی با همه توپ و تفنگ و ثروت، بازی را در این دور باخته است. برای دورهای بعدی، شاهزاده باید برنامهریزی دقیقی را به اجرا در آورد. نخست، تعیین یک سخنگو که رابط همیشه او با مردم در داخل و خارج کشور باشد، یک مشاور ارشد (مثل آن روزها که زندهیاد هلاکو رامبد و دکتر قریشی این نقش را داشتند) که ارتباط شاهزاده را با شخصیتها و احزاب سیاسی تدبیر و تنظیم کند.
یک گفتوگوی ویژه با رسانهها، بهویژه تلویزیونهای ماهوارهای مورد احترام و اعتماد جامعه (هرماه یا دوماه یک بار) و در نهایت بدون فروتنی معصومانه، در مرحله عبور از استبداد اعلام رهبری کند، آنگاه با یک حزب سیاسی مثلا همانکه رضا علیجانی پیشنهاد کرده است، «پهلوی نو»، خود را در معرض قضاوت ملت قرار دهد تا جایگاه آینده او را در خانه پدری روشن کند.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده، نگاهی به تداوم اعتراضات بازنشستگان و خانواده های جانباختگان ساختمان متروپل آبادان خواهیم داشت. همچنین اشاره ای به تفاوت رویای خمینی برای حکومت شیعی و محمدرضا شاه پهلوی برای آینده ایران خواهیم افکند و در این میان به دیدن چند ویدیو کلیپ خواهیم نشست. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل سالروز مرگ خمینی و بر هم زدن سخنرانی حسن خمینی، سخنان خامنه ای، مرگ های مرموز دانشمندان هسته ای، اعتراض بازنشستگان در اکثر شهرهای ایران، درگذشت محمود دعایی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای دکتر کاظم کردوانی نویسنده و جامعه شناس خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
رئیسجمهوری تاجیکستان امیر نصر سامانی را پدر تاجیکستان و حضرت فردوسی را پدر تاریخی ایران فرهنگی میداند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۲ ژوئن ۲۰۲۲ ۱۶:۱۵
ایران و تاجیکستان ۱۷ سند همکاری در حوزههای سیاسی، اقتصادی، تجاری، حملونقل، سرمایهگذاری، تکنولوژیهای نو، محیط زیست، ورزشی، انرژی، قضایی، آموزشی و تحقیقاتی و گردشگری امضا کردند.
۹ سال پس از نخستین سفر امامعلی رحمان، رئیسجمهوری ملیگرای سکولار تاجیکستان، به ایران برای حضور در مراسم تحلیف حسن روحانی، و در پی کمرنگ شدن ابرهای سیاه در آسمان روابط دو کشور، رئیسجمهوری رحمان بار دیگر به تهران آمد.
رسانههای رژیم اسلامی انگار که ولیفقیه فتحالفتوح کرده است، مبالغهآمیز از دستاوردهای مهم سفر گفتند و نوشتند.
رسانههای تاجیکستان اخبار و گزارشهای سفر رسمی امامعلی رحمان، رئیسجمهوری تاجیکستان، به جمهوری اسلامی را بهطور معتدلی پوشش دادند.
خبرگزاری ملی تاجیکستان، خاور، در گزارش مربوط به دیدار رئیسجمهوری تاجیکستان با رهبر رژیم نوشت که امامعلی رحمان از میهماننوازی صمیمانه اظهار سپاس کرده و گفته است که تاجیکستان حامی ادامه گفتوگوهای سازنده و مؤثر در سطح عالی دو کشور است.
در گزارش دیگر این خبرگزاری مبنی بر دیدار روسای جمهوری تاجیکستان و ایران و همچنین مذاکرات هیئتهای رسمی دو کشور، آمده بود: «تحکیم و توسعه روابط و همکاری با ایران از ابتدای استقلال تاجیکستان مورد توجه ویژه سیاست خارجی «دوشنبه» قرار دارد. بنابراین تقویت گفتوگوهای سازنده سیاسی میان دو دولت مبتنی بر حسن تفاهم، اعتماد و احترام با ارزشهای مشترک تاریخی مهم ارزیابی میشود.»
در گزارش دیگر این خبرگزاری، احداث تونل «استقلال» و نیروگاه برق آبی «سنگتوده ۲» در تاجیکستان نمونه بارز همکاریهای ثمربخش میان دو کشور دوست عنوان و بر لزوم ادامه این مسیر اشاره شده است.
با این حساب، چرا رحمان سپاه را بهدفعات عامل آشوب در کشورش خوانده بود و چرا سید علی خامنهای رهبر حزب نهضت محیالدین کبیری را بهعنوان مهمان ویژه در کنفرانس وحدت اسلامی در سال ۱۳۹۴ پذیرا شد و هدایای نفیسی به او داد؟ و نقش سپاه قدس در کودتای عبدالحلیم نظرزاده، معاون معزول وزارت دفاع تاجیکستان، چه بود؟ حزب نهضت بهعنوان یک حزب تروریستی که با بیگانه همدست است در کشور خود غیرقانونی محسوب میشود، اما نظام ولایتفقیه رهبر حزب را نهتنها در آغوش میگیرد بلکه مطابق سریال مستند «خیانت» که از دو کانال تلویزیونی تاجیکستان آنهم چندین بار پخش شد، سپاه قدس ۲۰۰ تن از جوانان فریبخورده حزب را در دو پادگان آموزشی مشهد و گرگان با فنون قتل و تخریب آشنا کرده بود.
حضور بابک زنجانی با بانکهای مشکوک، شرکتهای حملونقل
چون مجموعه بانک کانت، شرکتهای اکسپرس آسیا ترمینال، بیمه و توریست کانت، هواپیمایی اکسپرس آسیا، مجموعه ساختمانسازی کانت در تاجیکستان در سالهای تحریم، یکی از موارد اختلاف تهران-دوشنبه در پی از نظر «آقا» افتادن بابک زنجانی بود.
درعین حال بانک مرکزی تاجیکستان هم اظهارات مقامهای ایرانی را مبنی بر این که بابک زنجانی ۲.۷ میلیارد دلار را به یکی از بانکها در تاجیکستان منتقل کرده است، بیپایه خواندند .
دیدارهای احمدینژاد و روحانی با امامعلی رحمان در حاشیه کنفرانسهای شانگهای، نتوانست مانع از وتوی امامعلی رحمان برای پیوستن جمهوری اسلامی بهعنوان عضو اصلی به پیمان شانگهای شود، اما امسال زمانی که رئیسی با همتای تاجیکش ملاقات کرد اوضاع بهطور اساسی تغییر کرده بود. حضور طالبان در افغانستان و درگیریهای مرزی با قرقیزستان امامعلی رحمان را به فکر انداخت، حالا که رژیم ایران از نفوذ گسترده سعودیها در تاجیکستان وحشتزده است، جه بهتر که دو سویه بهره ببرد و به نفع کشور و مردمش از دو رقیب منطقه سود جوید.
در ماه آوریل ۲۰۲۱، سپهبد شیرعلی میرزا، وزیر دفاع تاجیکستان، به ایران سفر کرد و در ملاقات با سرلشکر باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، دریابان شمخانی، دبیر شورای امنیت ملی، سرلشکر موسوی، فرمانده کل ارتش، نیازهای نظامی کشورش را روی میز گذاشت. ترکها با دادن سخاوتمندانه پهپاد به قرقیزستان دوشنبه را سخت نگران کرده بودند. باقری فراتر از انتظار شیرعلی میرزا، آمادگی ایران را برای برپایی یک کارخانه تولید پهپادهای ابابیل ۲ که قبلا به حوثیها، حماس، حزبالله و نجبای عراق داده بودند، اعلام کرد. سه ماه بعد، رمضان رحیمزاده، وزیر کشور تاجیکستان، همتای ایرانی خود، سردار وحیدی، را در تهران در آغوش گرفت و ۸ ماه بعد باقری همراه با شیرعلی میرزا کارخانه ساخت ابابیل ۲ را در نزدیکی دوشنبه افتتاح کرد.
با همه اینها، من پایداری این دوستی مصلحتی را باور ندارم. چرا که تاجیکها را میشناسم و عشق آنها را به حضرت فردوسی، سیمین بهبهانی، نادر نادرپور، گوگوش و ستار را با خلائق و سلائق ولیفقیه و نوکرانش ناهماهنگ میدانم.
نوروز در باغستان
به همراه بهروز آفاق، از مدیران پیشین بیبیسی، مطلوبه خانم که دفتر بیبیسی در ازبکستان را اداره میکرد و حالا نیمه تبعیدی در حاشیه وطنش روزگار میگذراند و تاجی بای، روزنامهنگار تاجیکی با ملیت ازبک، اتومبیلی به قیمت صد دلار اجاره کردیم تا به روستای تاجیکی باغستان در ۴۰۰ کیلومتری تاشکند برویم.
وسوسه حضور در مراسم نوروزی مردمانی که چند قرن از ما جدا بودهاند اما حتی ۸۰ سال تبلیغات مارکسیستی و سیاست حذف فرهنگها و عادات و سنن که از طرف مسکو اعمال میشد، نتوانسته بود آنها را از فرهنگ مادری و ریشههای تاریخی جدا کند. نیمهشب به باغستان رسیدیم. تاجی بای در زد. مادرش «بیبی صفرماه» در را باز کرد، با لبخند و شادی، همهمهای به پا شد. سفره محبت گسترده بود و مثل روستاهای خود ما به مناسبت نوروز بر این سفره هر نوع خوردنی قابل دسترسی دیده میشد.
در همان دل شب بیبی صفرماه برایمان آش پخت (آش در این منطقه به پلوی ما اطلاق میشود و شاید ترکیب آشپزخانه نیز نظر به این تسمیه دارد. آش ما را شوربا میخوانند). از سر شب، دیگهای حلیم و سمنو را بار گذاشتند و مردان و زنان روستا بهنوبت، با پاروی بزرگ دیگها را هم میزدند چرا که غذای بامداد عید برای همه حلیم و سمنو است. با بانگ خروسهای بیبی صفرماه از خواب میپریدیم. یک لحظه حس میکردم در شاندیز یا طرقبه هستم. هشتونیم صبح بعد از چاشت بیرون میزدیم.
هوا در پی باران یکریز با آفتابی به پهنه دشتهای این سو عطربیز و دلچسب بود. در کوچههای روستا دستهدسته زن و مرد، پیر و جوان و کودک با لباسهای نو به سوی مدرسه روستا میرفتند که جشن نوروزی در حیاطش برگزار میشد. به دیدن ما همه پرسان شدند و وقتی مطلوبه خانم و تاجی بای گفتند روزنامهنگاران ایرانی، با همه شوق ما را در آغوش کشیدند؛ انگار گمشدهای را یافته بودند. من و آفاق هر دو حال غریبی داشتیم. تاجی بای تندتر میرفت تا مدیر و معلمان مدرسه و پیران روستا را از آمدن ما باخبر کند. در حیاط مدرسه، همه جمعیت ۴۷۰ نفری روستا روی نیمکتهای بلند که در برابرش میزی طویل گذاشتهاند نشستند، البته دختران جوان با لباسهای زردوزیشده در وسط حیاط دلربایی و پسران جوان چشمچرانی میکردند، کودکان نیز با فریادهای شادی در جنبوجوش بودند.
ظرفهای حلیم و سمنو را روی میزها گذاشتند. شماری از افراد روستا که در شهرها کار میکردند برای مراسم نوروزی به زادگاه خود بازگشتند. جوانی با یک ارگ کوچک آهنگ ملاممدجان را نواخت و رفیق جوانترش خواند. یاد پوران در دلم زنده شد و آن سالی که به کابل رفته بودیم.
در گوشهای از میدان، جنگ خروس برپا است. مدیر مدرسه پشت میکروفن میرود و به فارسی شیرین دری ورود ما را خوشامد میگوید. بعد کودکان روستا جمع میشوند. نوازنده ارگ زن جوان آهنگ آشنایی را میزند و وقتی بچهها شروع به خواندن میکنند من و بهروز اختیار اشکهایمان را نداریم. بچهها میخوانند: «ما فرزندان ایرانیم…» به سراغ معمرین روستا میرویم که با مدالهایی روی سینهشان و سبیلهای سپید و کلاههای تاجیکی و شنل رنگارنگ چهرههای در یاد ماندنی دارند.
آقای تورسن اوف ۸۰ سال دارد و نخستین مدیر و معلم مدرسه باغستان بوده و حالا نیمه کدخدای اینجا است. برایمان از روزگار امیر بخارا گفت، از پدرش که جزو کاتبان امیر بود، از ورود سرخها گفت، از عصر لنین، و بعد جنگ جهانی دوم که او در جبهه پنج سال جنگیده و چند مدال گرفته است. صابر مختاروف ۹۰ سال دارد و از ایران و اصفهان پرسید. جد بزرگش، معمارباشی، امیر بخارا بود و ناصرالدینشاه او را به بخارا فرستاد تا قصری برای امیر بسازد. وقتی از ایران و اصفهان گفتم اشک در چشمش حلقه زد. تورسناوف گفت شاه خطا کرد که گریخت، باید میماند و جلوی ملاها میایستاد. پسرش از افغانستان یک رادیوی پنج موج برایش آورده بود و او قبل از انقلاب رادیو ایران را گوش میکرد، اما حالا صدای آمریکا و بیبیسی و رادیو کابل و رادیوی دوشنبه را گوش میکند.
او نیز مثل همه تاجیکها عاشق گوگوش است و آرزو دارد تا نمرده است گوگوش خانم را زیارت کند. نوهاش هم گوگوش را دوست دارد هم ستار را و آهنگ شازدهخانم و زنگ حساب را از حفظ است. او در متروی تاشکند راننده است. در روستا تفاوتی بین زن و مرد نیست و همه دستدردست هم میرقصند و شادی میکنند. من و بهروز نیز به دعوت مدیر مدرسه سخنان کوتاهی برای برادران و خواهران گمشده خود در بامداد نوروزی ایراد کردیم. گروه «گُلافزا» از شش پیرزن که نیمچکمه به پا داشتند و هنگام دف زدن و خواندن پا نیز میکوبیدند تشکیل شده بود، با ریتم دلنشینی میخواندند:
جوانی میروی سیاهقلم باش بگو که تُرکی یا اینکه قزلباش
قزلباشی بیا مهمان من باش و گر ترکی به ترکستان خود باش
اینسو تاجیکها و ایرانیها را قزلباش میخوانند و به اسماعیلیها و شیعهها نیز قزلباش میگویند.
این از تاجیکهای جدامانده از خاکشان که با توطئه استالین سمرقند و بخارایشان را به ازبکها دادند. از تاجیکستان چه بگویم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.